#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_84


اینو گفت و دوید به سمت خروجی!سه تایی بهم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده،وای خدا خیلی باحال بود....





وقتی اون چیزای ناموسی رو گرفتیم اومدیم بیرون؛اونم با کلی پلاستیک مشکی که از دور داد میزد چی توشونه!!!

رها:حالا با این همه پلاستیک مشکی چی کار کنیم؟خعلی ضایست!!!

-ضایع بودن که چرا ولی اگر پسرا بیارن طبیعی جلوه میکنه ها!!!

دوباره بچه ها زدن زیر خنده که همون لحظه رسیدیم به ماشین؛عمه جلو نشسته بود و سه تفنگدار تکیه داده بودن به ماشین و حرف میزدن...

رادی:بالاخره اومدین؟

- نَ پَ هنوز تو راهیم

هامان:میگم خدایی نکرده که خرید دیگه ای ندارین؟

رها یک لبخند شیطون زد:نه بریم؛البتّه(یکم مکث کرد)اگر خیلی دوست دارین بریم واسه شما هم بخریم!!!

آترین با حرصی که تو صداش موج میزد گفت:خدایا من همیشه دوست داشتم امتحان کنم،رها قربون دستت یکی از اون خوش رنگاشو که گرفتی بده من!!!

رادمان از اون ور داد زد:ترجیحاً قرمــــــــــــــــــز!!

ترلان که سرخ شد رها هم که فقط یک چشم غره واسه آتی رفت و منم که کلاً خجالت تو کارم نیست ؛فقط کنار گوش آترین گفتم:رادی ببین من دارم بهت میگم این رها خیلی لجبازه ،اگرهمینطور ادامه بدی واقعا بهت میده ها!!!تازه بعد هم مجبورت میکنه بپوشیش، حالا خود دانی!!!

رادی یک نگاه به رها کرد و سرش رو به علامت تأیید حرفم تکون داد و زیر لب ادامه داد:میدونم و عاشق همین لجبازیشم!!!

اینو خیلی آروم گفت ولی من که شنیدم!!!دوباره منو آنی جون و آتی و هامان سوار ماشین شدیم و با ترلان خداحافظی کردیم،قرار بود خواهرش بیاد دنبالش،موند رها و رادمان...

-رادی ماشینت کو؟؟؟

رادی:مطب،من با تاکسی اومدم

هامان:خوب با رها برو مطب بعدش بیا پیش من بریم یک جایی!!!

رادمان:باشه بریم رها

با ما خداحافظی کرد و دست رها رو گرفت و دنبال خودش کشید!!!



romangram.com | @romangram_com