#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_42




با صدای مامان مجبور شدم از خواب نازنینم دل بکنم...

-چیه مامان؟؟

+پاشو رائیکا،چقدر میخوابی ؟؟ساعت نُه صبحه

-خوب منو چه به نُه صبح بیدار شدن؟!؟؟

+امشب همه فامیل میان اینجا،اونوقت تو خوابیدی!!!

-اوف....واسه رو کم کنی از هانا وقت آرایشگاه گرفته بودم،بزور پاشدم و بعد از خوردن صبحانه شروع کردم به کمک مامان...

-ای مامان هرچی بهت میگم بیا کارگر بگیر مگه گوش میدی؟؟؟

+باید برای کارگر وقت بذاری ،هی بگی اینجا رو بشور اونجا رو بشور....

-من که حریفت نمیشم ولی الان ساعت چهاره و من وقت آرایشگاه دارم...

+آرایشگاه!!!!!! دروغ نگو

-دروغم کجا بود؟؟؟

+شوخی هم نکن!!!

-ای بابا یک بار مثل آدم من میخوام برم شیک و پیک کنم اگر گذاشتی

+باشه،ولی من که میدونم میخوای با این بهونه منو بپیچونی!!!!

-مامان!!!

نهار که خورده بودم فقط وسایلم رو جمع کردم و رفتم شیک وپیک آباد!!!..............

تقریبا دوساعتی بود که داشت رو صورتم کار میکرد....خوشبختانه چون موهام مدل دار چیده شده بودن وزیاد بلند نبودن، همون مدل پر موهام رو یکم مرتب کرد و بهش اسپره زد......

وقتی تو آینه نگاه کردم از خودم خوشم اومد....اوم م م خوشکله ؛یک سایه طلایی _مشکی برام زده بود با رژ و رژگونه گلبهی و خط چشم مشکی که دور تا دور پلکم رو قاب گرفته بود....آخرین اقدام پوشیدن سرویس عمه بود و تمام.....





-مرسی خانوم اعظمی خیلی خوب شده

romangram.com | @romangram_com