#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_41






خوب حالا چی کار کنم؟؟؟من که بیکارم.....و شاعر است که در این مواقع میگوید:گر بیکاری....تو بخواب که خواب بزرگترین کارهاست!!!!!والا....

دروغم کجا بود شاعر میگه!!!

اومدم یک کار بزرگ انجام بدم که یهو در باز شد..

-هو....طویله که نیست!!

هانا:ببخشید

-اِ تویی هانی،بیا با تو نبودم فکر کردم آترین یا خرست

هانا:خره!؟!؟

-هیچی یک بنده خداست،کاری داشتی؟؟

هانا:مامانم کارت داشت

-باشه الان میام......................

-جانم عمه با من کاری داشتین؟!

عمه:قربونت برم،با من راحت باش؛حالام بیا اینجا بشین...

تازه متوجه چمدون وسط حال شدم!!!ای جان سوغـــــــــــــــــاتی!!!!

بغیر از من آترین ، بابا ،مامان ،هانا و خره بودن....عمه چمدون رو باز کرد،برای بابا یک ست کمربند و کیف پول چرم بود؛مامان هم یک پالتو اورده بود ؛آترین هم یک ادکلن خیلی خوش بو که مارک معروفی بود و بعدا ازش کش میرم و اما....من

عمه:بیا دخترم اینم مال تو

-دستتون درد نکه عمه،نیازی نبود

عمه:قابلتو نداره...

یک جعبه قهوه ای بود که یک پاپیون بزرگ کرم روش داشت...بازش که کردم ماتش شدم ،خیلی قشنگ بود...یک سرویس یاقوت کبود بود که طلا کاریش مثل پروانه بود

-ممنونم عمه خیلی قشنگه........



romangram.com | @romangram_com