#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_37


-جهت اطلاع من شماره به پسر نامحرم نمیدم،زنگ بزنید به هانا

هامان:هه هه نمکدون

-ببینید چرا فکر کردین من فکر چیزی رو نکردم؟؟برعکس من فکر همچی رو کردم!!

+میشه بجای اینکه اینقدر فکر کردن درست بگی چی کار کردی؟؟

-سلام داداش!!!

هامان که چرخید کاملا قرمز!!!هه هه حالا بخور نمکدون اگر گذاشتم بری پیش دوست دخترت

آترین:سلام خوبی رائیکا؟؟سلام داوین ،سلام دایان

هامان:سلام تو اینجا چیکار میکنی؟؟

آترین:رائیکا بهم زنگ زد و گفت تنهایی،اینجا هارو هم که نمیشناسی گفتم بیام با هم خرید کنیم.....

معلوم بود خیلی خورده تو پرش،چون با یک حرص خفن حرف میزد

هامان:دستش درد کنه رائیکا که اینقدر به فکر منه...

ایول،بخور هامان خان

-خواهش میکنم ،بریم هانا

وقتی میخواستم برم طبقه بالا از کنار هامان رد میشدم،الان بهت نشون میدم....

به حالت زمزمه وار جوری که فقط هامان بشنوه گفتم:فکر نمیکردم اینقدر دختر باز باشی!!!میذاشتی برسی ایران بعد شروع میکردی به جامعه شماره بدی!!!!!!

آخ جون از این در به اون در...حالا بخور....

-سلام

مغازه دار:سلام بفرمائید...

رها از پشت یک رگال لباس اومد بیرون:سلام بروبچ،اومدین؟؟

-پ ن پ هنو تو راهیم....حالا بگو چرا اومدی اینجا

رها:بیا یک چی بهت نشون بدن...

دستمو گرفت و کشید همون قسمت رگال لباسا

romangram.com | @romangram_com