#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_36


+هامان...

-مامانت که رفته بازار!!!

با اینکه متوجه شدم چی میگه اما مثل ضایع کردن بقیه ضایع کردن اینم خیلی حال میداد

+هامان نه مامان

-خوب حالا چی هست؟!؟!

این بار هانا جواب داد:منو وداوین رو پاریس هانا و هامان صدا میکنن

-آها.....

ضبط رو روشن کردم و همینجوری بردم شماره بیست ویک....

پلنگ پلنگ پلنگ پلنگ،من عاشق پلنگم...دور ورم یک لشکرن نباشن که ملنگم!!!!وای وای چه پلنگی مو حایلایت(درسته آیا؟!؟!) چشم رنگی......................،.........،...............ً..(جای این نقطه ها بقیه ی آهنگ ها!!!!)چی؟؟این از کجا اومد؟!؟!؟سریع دستم رو بردم طرف ضبط و آهنگ رو عوض کردم.یک نگاه به هامان کردم که دیدم قفل کرده!!!دیگه تا مقصد هیچ کدوم حرفی نزدیم و اصلا به روی خودمون نیوردیمً.............





ماشین رو پارک کردیم و وارد پاساژ شدیم....

هانا:با دوستت کجا قرار گذاشتی؟؟؟

-بذار یک زنگ بهش بزنم....

رها:سلام،زود بیا بالا ...مغازه سومی بعد از پله ها سمت چپ....بعد هم قطع کرد،خدا شفاش بده....

-باید بیرم طبقه بالا

داوین:شما ستا دخترین من نمیام بالا ،همین جا میگردم.....فقط شمارتو بده

ای کلک باز ،وایسا برات سوپرایز دارم...

-۰۹۳۴..

داشت شماره رو تو گوشیش میزد که ادامه دادم

-بقیش تو جعبه آچار....

آخ جون ضایع شد!!

romangram.com | @romangram_com