#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_27


-لطف دارید عمه جون از خودتون به ارث بردم...

عمه ممنونی گفت و رفت پیش آترین،منم رفتم پیش دایانا

-سلام دختر عمه خوبی؟؟

دایانا:سلام رائیکا جون ،ممنون...

با گفتن بریم دیگه ی آترین راه افتادیم سمت در خروجی...





-مامان ،من دیگه برم

مامان:رائیکا الان عمت اومده ،دوستات که فرار نمیکنن،صبح برو!!!نه تو رو خدا،یکی یه چیزی بگه!!!نیم ساعتی میشد که بیرون از فرودگاه وایساده بودیم تا مامان و بابا و عمو وزن عمو با عمه احوال پرسی کنن حالا که داشتیم میرفتیم خونه این جوری مامان گیر داده بود به من،همینطوری هم کلی دیر کرده بودم و ساعت سه بود

عمه:نه پروانه جون اگر میخواد جایی بره بزار بره،ما هم که فرار نمیکنیم...ایول عمه ،الحق که عمه ی خودمی

-برم مامان جون ؟؟؟دقت کردین من با مامانم چقدر خوب شدم؟

بابا آرمان:برو دخترم

-مسی بابی!!

آترین:مسی نه رونالدو،حالا کجا میخوای بری؟؟؟

-فوضول آباد شمالی!!!

مامان یک چشم غره برام رفت و رو به آترین ادامه داد:هیچی آترین جان(ای بابا امشب چه جانی به اسم هم میچسپونن)میخواد بره تولد یانا

دایان:واقعا؟؟ولی چرا این موقع شب؟؟

بیا یک کلام هم از مادر خروس

-میدونی دایان جون الان ساعت سه صبحه و این یعنی نونزدهم اسفند تموم شده و بیستم اسفنده،ما هم میخوایم تو نخستین ساعات آغازین روز به یانا تبریک بگیم

دایان:چه جالب ،ای کاش منم میتونستم بیام

بابا:خوب تو هم برو دایی جون!!!

بابا الان چی گفت؟؟؟آی قلبم یکی جلوی اینو بگیره بروبچ اکیپ ما فوحش عمه ای میدن!!!

romangram.com | @romangram_com