#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_25
یارو یک پوزخند معنی دار زد دو قدم رفت عقب و یک تعظیم کوتاه کرد:به پای شماکه نمیرسیم!!شکسته نفسی میفرمایین!!
پسره ی احمق پرو..
-برو بابا الان اگه عمه قرار نبود با اون دایانا و داوین خره بیان ،من اینجا با تو کل کل نمیکردم...
یارو:داوین صدریان رو میگی؟؟
هول شدم و مثل فنر یهو صاف شدم:وای تو از کجا میشناسیش؟؟نکنه دوستشی؟؟میگم یک وقت بهش نگی من بهش گفتم خر ها!!!!
این آخر جمله رو با یک لحن خر کننده جدی رفتم(حال میکنید واسه خودم هی لحن اختراع میکنم)
یارو:دوستش نیستم!!!
با این حرفش یک نفس عمیق کشیدم و رفتم طرف آب سرد کن و یک لیوان برداشتم
یارو:برات عجیب نیست که دوستش نیستم ولی میشناسمش؟!؟!!
-آره خوب حالا از کجا میشناسیش؟؟
پشت بند این حرفم اومدم یک نفس آب رو برم بالا که یارو ادامه داد:خودشم!!!!با این حرفش هرچی آب تو دهنم بود رو فوت کردم بیرون و نتیجه رو هم که میشه فهمید....
-چیزه ببخشید
یارو که الان فهمیدم داوینه:بابت اینکه بهم گفتی خر یا این روم آب ریختی؟!؟!
-هر دو ،راستی عمه اینا کجان؟؟(مثلا داشتم بحث عوض میکردم)
داوین:تو که اصلا بحث رو نپیچوندی!!!!!اون طرف نشستن و منو فرستادن که بیام دختر دایی رو پیدا کنم که دیدم دختر دایی داره چشمک تحویل جامعه میده!!!!....
وای گند از این بالاتر؟؟؟
-فوضول رو بردن جهنم گفت...
داوین:گفت تو کجایی؟؟حالا اسمت چی بود؟؟آهان بذار فکر کنم....رانیکا؟!؟!نه ربکا؟!؟!نه...
-رائیکا
+آره،آره خودشه رایکا
romangram.com | @romangram_com