#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_174


-هامان؟

-شما؟

-رائیکام.

-بنال!

بی تربیت، حیف من که نگران این خره شدم.باشه آق یارو حالا که اینجوریه منم مثل خودت حرف میزنم.

-کدوم قبرستونی هستی؟

-به تو چه!

-راست میگی به من چه، اصن میدونی چیه حقت بود بهت پیام بددد...

اوه اوه عجب گافی دادم!

-رائیکا، میکشمــت، فقط خدا خدا کـ...

-الــو؟ الـ...و

شپلق گوشی رو قطع کردم، اخه این چه وقت سوتی دادن بود؟

رو صندلی ولو شدم و به عمق ماجرا فکر کردم، گاوم زاییده ده قلو...

حالت تهوع ام از استرس زیاد خوب شده بود و عین خر تو گل گیر کرده بودم.

یک نفس عمیق کشیدم و خسته از دوپس دوپس طبقه پایین و ساعت یک نصف شب ترجیح دادم به رادی بگم که جمع کنه دیگه.





-اخه خواهر من ، من چه طوری به این همه آدم بگم هِری؟

-من که نگفتم بگو هری، گفتم یک جور محترمانه ای مرخصشون کن!

-زرشک، حالا بذار یک نیم دیگه خودشون میرن.

-باشه...

اومدم برم که رادی دستم رو گرفت:رائیکا فکر این که بخوای مهمونا رو فراری بدی از سرت بیرون کن! اوکی؟

romangram.com | @romangram_com