#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_175


ها؟ این از کجا فهمید من دارم نقشه می کشم؟!

با حرص نگاهش کردم:سعی خودم رو میکنم.

-پس خدا بخیر کنه

خخخ ببین من چیکار کردم این اینجوری میگه.

این بار با خنده نگاهش کردم و بدون اینکه چیزی بگم دستم رو از دستش کشیدم بیرون،بروبچ رو جمع کردم وباهاشون قرار گذاشتم بدون هیچ حادثه و شیطنتی بزنیم بیرون و دور دور...

خوشبختانه سر وکله هامان پیدا نشد و این فقط فقط نشون دهنده این بود که داره واسم نقشه میکشه، بیخی بابا کو تا اون بخواد تلافی کنه کلیدهای ماشین اترین(همون بی ام دبلیو خوشگله) رو با روش های فوق سری از جمله:برخورد باهاش به صورت یهویی(توجه کنید یهویی!)و برداشتن کلید از جیب شلوارش تو همون حالت! انجام دادم و هفتایی به سختی تو ماشین نشستیم، خودم که راننده بودم و رومینا کنارم، بقیه هم به سختی عقب جا شدن و بعد روشن کردن ضبط و زیاد کردن ولومش تا آخر راه افتادم سمت نا کجا اباد...





اهنگ ساقیای ساسی مانکن بود و ما هم که هممون فاز جو گرفتن...

بچه ها عین اسکولا میرقصیدن و ادا در میوردن...

صدای ضبط رو یک مقدار کم کردم:بروبچ کجا برم؟

رها:بریم بام؟؟؟

ورتا:نه بچه ها اونجا خیلی خز شده، یک جای بهتر

یانا:بچه ها حتما قرار نیست که بریم یک جای دور، یک پارک همین نزدیکی ها هست بریم اونجا؟

بد فکریم نبود، ما فازمون فقط دور و زدن وتفریح...

-من که هستم

همه قبول کردن و بعد دور زدن این بار راه افتادم سمت پارک.

ماشین رو پارک کردم وبعد خاموش کردنش به بچه ها گفتم که پیاده شن، در ماشین رو باز کردم که لرزش گوشیم مانع پیاده شدنم شد...

-بکس شما برید منم میام

سرشون رو تکون دادن و رفتن سمت نیمکت هایی که درختای بزرگ سایه انداخته بودن روشون، خدایی جای قشنگی بود. یک پارک جنگلی ناز که تاریکی هوا مانع نشده بود که شلوغ نباشه...

با لرزش دوباره گوشی به خودم اومدم و بدون توجه به این که مخاطبم کیه و با فشردن کلید وُلم ،تماس رو وصل کردم.

-بله؟

romangram.com | @romangram_com