#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_167
هامان: منظورت چیه؟
هانا:نه رقص رها نه شام رادمان، میریم اول کیک میخوریم
ههه دمش گرم! فکرش باحال بود، با توجه به صدا زدن هانا رفتم سمتش:چی شده؟
هانا:ناسلامتی امروز تولدته ها! لاید خودت کیک ببری.
-چرا که نه
کارد رو از دست هانا گرفتم و بعد از شمارش یک تا سه بچه ها اولین برش رو زدم، بعد از پخش کامل کیک که خودم اصلا ازش نخوردم((بچمون خامه نمیخوره مثلا!))تمام کیک رو پخش کردیم و هنوز شروع نکرده صدای اهنگ با من می زقصی از تهی پیچید تو سالن، ای جان رقص!
پشت بند آهنگ، رها و بقیه بچه ها با قر از داخل یک اتاق که گوشه سالن بود اومدن بیرون...
-هو هو !
هوهو کنان رفتم کنار بچه ها و شروع کردم به رقصیدن، همه بچه ها با مانتو شلوار بودن و شال رو سرشون بود ولی همه چی به بهترین نحو داشت اجرا می شد...
کم کم بقیه هم بهمون ملحق شدن و شروع کردن به بزن وبرقص، کم کم اهنگ اروم شد و این بروشور افتاد جلوی من! اه خیلی ازش خوشم میاد حالا مجبورم باهاشم برقصم...
اومدم یارم رو با رادمان عوض کنم که کیادلیری دستم رو گرفت.
زرشک پلو با گوجه این منو دوست داره یا رها رو؟!اومدم دستم رو با ضرب از دستش بکشم که دست دیگم رو گرفت و کشیدتم سمت بیرون، یا خدا این داره چیکار میکنه؟!
رقص نور ها روشن بود و همه در حال رقص، مطمئنا هیچ کس متوجه نبودم نمی شد، دهنم رو باز کردم که جیغ بزنم که به حرف اومد:رائیکا در مورد رهاست!
ای بابا
اینا چرا همشون می خوان در مورد رها با من حرف بزنن؟!
شد یک بار یکیشون بیاد بگه :رائیکا من عاشق تو شدم؟زهی خیال باطل!
دستام رو از دستش کشیدم بیرون و باهاش رفتم حیاط پشتی رستوران که خیلی جای جیگری بود.
-خوب گوش میدم
romangram.com | @romangram_com