#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_166
رادی بلند اعلام کرد که شام پیتزا گرفته و همه بشینن تا بیاره که یهو رها عین لنگ دمپایی پرید وسط!
رها:هووو، چه شامی؟! اول رقص.
ههه دختره خل، یک جوری دادا زد همه ساکت شدن،رادمان که انگار از کل کل با این دختره خوشش میومد شروع کرد به مخالفت.
رادی:نخیر اول باید شام صرف شه
رها:رقص
رادمان:شام
رها:رقـ..
منو تری یهو همزمان پریدیم وسط:اَه بس کنید دیگه،ادمای بی نزاکت ، بی لیاقت ، بی تربیت!
یعنی تمام سالن منفجر شد...
خخخ یادش بخیر! این دیالگ یکی از تاترهای دوران راهنمایی مون بود...
رها یهو جو گرفتتش مثل همون دوران گفت:به ما می گید ادمای بی نظافت ، بی تربیت ، بی کثافت؟
هههه دوباره همه ترکیدن از خنده، اخ چه خوش بودیم اون روزا!
بعد اینکه جو یکم اروم شد رها و رادمان دوباره شروع کردن به بحث کردن که هامان عین چی پرید وسط.
هامان:بچه ها یک نظریه
رها ورادی همزمان:چــی؟!؟!
هامان:دو گروه میشیم، هرکی گفت رقص میاد سمت رها، هرکی گفت شام میره سمت رادمان! من خودم اول از همه شروع میکنم...
بعد هم رفت کنار رها وایساد، اِ اینطوریه؟ پس منم میرم پیش رادمان جونم!
دو دقیقه نگذشته بود تمام بچه ها الا هانا پخش شدن. الان متوجه این شده بودیم که دقیقا چهل و یک نفریم و این یعنی تو هر گروه بیست نفر...
عکس العمل هانا خیلی جالب بود. یک نگاه می کرد به ما، یک نگاه مینداخت به اونا...چند دقیقه ای تو حالت موند که یهو زد به پیشونیش! وا اینم عین داداشش خله ها!
شروع کرد به عقب عقب رفتن و سمت میز.
_آی دختر، معلوم هست چی کار میکنی؟
هانا:نظرتون در مورد کیک چیه؟
romangram.com | @romangram_com