#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_161
+مرسی داداش جبران میکنم؛ خدافظ
-خدافظ
آدم دلسوزی نبودم، اما واقعا برای رائی ناراحت شدم؛ از نظر من مهم ترین روز تو زندگی یک فرد روز تولدشه وحالا...
سرم رو تکون دادم تا یک نصمیم درست بگیرم، اگر خودم می خواستم بگم امروز روز تولد رائیکاست خیلی سه میشد و اگر توضیح میدادم میگفتن چرا رادمان به خودشون زنگ نزده!
هانا رو کشوندم یک گوشه و بهش گفتم اونم گفت به زندایی میگه....
کمتر از نیم ساعت نمی گذشت که همه ابراز ناراحتی کردن از اینکه یادشون نبود!سریع وسایل رو جمع کردیم و زدیم به بازار، راستی به رها هم باید خبر بدم...
تو گوشیم اسمش رو سرچ کردم که چهار تا رها از یک تا چهار اومد بالا!!!
خوب.... حالا من چه غلطی کنم؟ سه تا از دوست دخترام اسمشون رها بود و عین چی گیر کردم...
شروع کردم به ده بیست سی چهل.......صد! خوب رهای شمار سه، شمارش رو گرفتم که یک صدای خیلی لوس پیچید تو گوشم...
+وای بالاخره زنگ زدی عشق من!
عق... حالم به هم خورد، بدون جواب دادن گوشیو قطع کردم وبه ترتیب شماره رهای دو و چهار رو گرفتم که با اینا رو به رو شدم...
+اوه هامانم!
+عجیجم واقعا به من زنگ زدی. دیوونتم نفسم می.....
بقیش رو نفهمیدم چون گوشیو قطع کردم... اَه دخترم اینقد لوس؟
بالاخره رهای شماره یک رو گرفتم که جواب داد:بفرمائید!
د بیا اینا همشون مثل همن...
-سلام رها منم.
+نه رها منم...تو کی هستی؟
-اوف رها منم، هامان
+اِ خر....اِ یعنی هامان تویی؟
romangram.com | @romangram_com