#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_158


- اولندش رائی عمته! دومندش فوق العاده نیاز به شیطونی دارم!سومندش... نمی دونم!!!

ملودی: خل شدی عزیزم خل!

-بیخی بچه ها جناب مدیر اومد.

جباری طبق معمول رفت رو ممبر و شروع کرد به حرف زدن، بعد خوردن یک ساندیس و کیک تیتاب با گفتن اینکه ده روز دیگه یعنی روز هفدهم اردیبهشت نتایج همین جا اعلام میشه گفت وگوش رو تموم کرد...

یک نفس عمیق کشیدم و با یادآوری یک‌چیزی از روی عادت یک بشگن رو هوا زدم! خودشه.... اینطوری میتونم جبران تمام شیطنت هام رو بکنم...





RAYKA:

اون روز بعد اینکه هامان ترسوندتم سوسک ها و کرم ها رو گذاشتم رو میز و بعد برای اینکه گمشون نکنم گذاشتم تو کیفم...

ایول! از دوری کرم نریختم؛ جلوی در ورودی دوتایی وایساده بودن و حرف میزدن، یک سوسک به دست راست و یک کرم به دست چپ، به سمت مینا رفتم و بی حرف بغلش کردم!

-وای مینا جون عزیزم من اینقدر تو رو دوست دارم!

به صورت همزمان یک کرم گذاشتم کنار گردنش! به ترتیب همین بلا رو هم با سوسک سر سارا اوردم...

بیچاره ها عین بت نگام کردن و هیچی نگفتن...

ازشون فاصله گرفتم و با یک خداحافظی کوتاه از بروبچ رفتم سمت ۲۰۶ خوشگلم...

عجیب حوصلم سر رفته بود.اینطوری نمیشه آدرنالین شیطنتم اومده پایین باید یکیو اذیت کنم...

تو راه عین اسگولا هرکیو میدیدم براش بای بای میکردم! جالب اینجا بود ملت هم جواب میدادن...

خدایا این شادیا رو از ما نگیر.

آروم از در پشتی وارد خونه شدم و بعد تعویض اباس از رو نرده سر خوردم ورفتم پایین، وایسا ببینم امروز هفتم اردیبهشته! با یادآوری این یک جیغ بلند زدم ، آخ جون امروز تولدمه...

راستی بقیه کجان؟! آها حتما میخوان سورپرایزم کنن!با این فکر نیشم خود به خود باز شد، همونطور که رو مبل نشسته بودم و به امید سوپرایز مگس می پروندم، یک نوشته رو یخچال نظرم رو جلبید!

وا! این دیگه چیه؟! نکنه دوباره رفتن چالوس؟!

با تند ترین سرعت ممکن خودم رو به یخچال رسوندم، دست خط آترین بود!

+آجی کوچیکه ما رفتیم دور دور ، اومدم بهت بگم ،مامان گفت خسته ای با ما نمیای! رفتیم پارک..... خواستی بیا، حدود ساعت های پنج بر میگردیم!

romangram.com | @romangram_com