#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_157




خداروشکر اکثر سوالات رو قبلا کار کرده بودم و جواب دادن بهشون فوق العاده آسون بود....

+خانوما و آقایون، نیم ساعت دیگه برگه ها جمع میشه!

یک نفس عمیق کشیدم و به سه سوال آخر هم جواب دادم؛ برگه رو برش گردوندم و شروع کردم به چک کردن فقط دو سوال از چهل تارو نزده بودم که اونم به خاطر نمره منفی آزمون بود....

+وقت تمومه!

بعد این حرف یکی از مراقبا شروع کردن به جمع کردن، ته دلم روشن بود که من قبول میشم...

از جام بلند شدم و زدم بیرون....

+رائیکا

به سمت پرهام چرخیدم ....

-بله؟

+حالا میتونی بیای بغل دایی!

با دو به سمت پری رفتم وخودموانداختم بغلش...

-راستی من باهات قهرم!

+چرا؟!

-این چند وقت اصلا بهم کمک نکردی نامرد.

+بعد برات میگم چرا؛حالا بریم سالن کنفرانس؟

-بریم...

از بغل پرهام بیرون اومدم و جلوتر از اون به سمت سالن راه افتادم؛تقریبا تمام بچه های کلاس با بهت نگام میکردن، مخصوصا اون دوتا دختر پروهه یعنی سارا ومینا....

راستی خوب شد دیدمشون؛این چند وقت اینقدر غرق درس شدم که از تلافی این دوتا غافل شدم، البته بماند که تو دفتر پری دیدنم و اینجا هم آره... ولی خوب این دوتا یک تلافی از من طلب دارن!

با نشستن رو یکی از صندلی های قرمز سالن که هرچند قدیمی اما تمیز بودن و شروع بحث با بروبچ از فکر اونا بیرون اومدم...

بیشتر از یک نیم از آزمون نمی گذشت با اومدن به اینجا مثلا می خواستن ازمون تشکر کنن!

ترلان:چیه رائی؟ جدیدا خیلی تو خودتی!

romangram.com | @romangram_com