#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_149


پری: باشه،صفحه اول کتاب ..... رو باز کنید.

کتابی که قبلا معرفی کرده بود بود رو باز کردم و در همون حالت با گوشی شمارش رو گرفتم! از بوق اولی زیاد نمی گذشت که صدای گوشی پری بلند شد...

با ببخشیدی گوشی رو برداشت بدون اینکه نگاه کنه کیه رفت بیرون تا جواب بده!

پاش به بیرون رسید صدای عصبیش تو گوشی پیچید:

+رائیکا!

آروم جوابش رو دادم: جانم؟!

+زهر مار! چرا زنگ میزنی؟!

- وای! از استاد مملکت بعیده!

+خیــــلی...

-گلم! حالا بیا داخل دایی جونم بچه ها فکر میکنن داری با دوست دخترت میحرفی!

زارت قطع کرد! نچ نچ بی فرهنگ!

با عصبانیت وارد شد و این یعنی دقیقا همون چیزی که من میخواستم!





دوباره شمارش رو گرفتم که اون خانومه گفت خاموشه! خخخخ چشمش ترسیده....

گوشی رو به ضرب زد رو میز که همه با تعجب نگاش کردن! راستش رو بگم خودم هم تعجب کردم، فکر کنم زیاده روی کردم!بیخیال بابا...

یک نفس عمیق کشید و شروع کرد به توضبح دادن مطالب مهم...

بعد دو ساعت که بکوب درس داد کلاس تموم شد و رفت بیرون! دستام رو برای رفع خستگی بالا بردم و به رها گفتم وایسه کلاس خالی شه کارش دارم. بچه ها بی حرف رفتن بیرون و منم تند تند به رها گفتم میخوام چیکار‌کنم!

+ اوکی حله! بریم؟

- بریم

از رها جدا شدم و به سمت دفتر پری جونم رفتم!

تق تق

romangram.com | @romangram_com