#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_148


+اِ دخترم شکر که....

-امن امنه بابا!!!

ههههههه فکر کن چه بلایی سرش اوردم که میترسه!

دیگه اتفاق خاصی نیفتاد و همه غذاشون رو خوردن و بعد تشکر ظرفا رو انداختن به خودم....





- سلام سلام

رها بی حوصله یک سلام کوتاه کرد، اما بقیه پر انرژی جوابم رو دادن!

کیفم رو، رو میز کناری رها گذاشتم و کنارش نشستم...

- چی شده خانوم رستگار؟!

رها: میزنم لهت میکنم ها! خوابم میاد!

اوه اوه قشنگ از لحنش معلومه خوابه!

- دیشب با کی چت میکردی الان خوابت میاد؟

+ چه میدونم؟ یک بنده خدایی پی ام داد مزاحم شد!

-نچ نچ نچ بگیر بخواب که الان پری میاد.

یک نگاه به سر تا سر کلاس انداختم و تا اون دوتا دختره رو دیدم یک لبخند زدم! دارم براتون...

یکم دیگه با بچه ها حرف زدیم و واسه پری نقشه ریختیم که بالاخره سر وکلش پیدا شد....

با غرور سمت میز خودش رفت و به هیچ کس نگاه نکرد، رو صندلی نشست و شروع کرد به معرفی و اعلام اهدافش!

پریدم وسط حرفش: استاد؟

+بله؟

- بهتر نیست به جای گفتن اهدافتون بریم سر درس؟ و...

ورتا ادامه حرفم رو گرفت: و ما اصلا وقت نداریم!

romangram.com | @romangram_com