#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_145
فقط پونزده تا پله به اونا مونده بود، ورتا که بین من و رها وایساده بود آروم گفت: بچه ها اینا خیلی مشکوکن، من میرم نگهبانی!
بعد هم بدون ما برگشت بالا!
-رها بدو اینو بگیریم؛ من دنبال شر نیستم!
رها: دقیقا!
به سرعت رفتیم بالا و دستای ورتایی که تقلا میکرد به سمت نگهبانی بره رو گرفتیم!
ورتا: نه من باید برم؛ آخه چه معنی میده تو یک فضای عمومی هر غلطی میخوان بکنن؟!
- ورتا خفه شو؛ به ما چه؟! دنبال شر میگردی؟
وری یکم خودش رو بالا و پایین کرد تا از دست ما دربره که گرفتیمش، دختره اسگول! یکی نیست بهش بگه تو روسَ نَ نَ؟!
رها و بقیه هم باهاش حرف زدن ولی مگه آروم میشد؟!آخر هم اعصابم بهم ریخت و بلند جیغ زدم:خفه شو!
یهو آروم وایساد سرجاش.
ورتا:ها چطورته؟! چرا جیغ میزنی؟!
-ریختی اعصاب بهم بد میگی ؛آخه من چی بگم؟!
بچه ها با بهت نگام میکردن! من دوباره چرت گفتم نه؟!
- ها؟!
تا اینوگفتم قه قهشون رفت هوا! اینقدر صدامون بلند بود که مطمئنم الان نگهبان داره دنبالمون میگرده! بیخیال اون دختره شدیم و اومدیم جلوی ساختمان یا همون در ورودی!
رها: راستی بچه ها دابسمش جدیدم رو بهتون نشون دادم؟؟؟
ملودی:بده بیاد...
همگی تو یک دایره یک گوشه رو زمین نشستیم و رها بعد اینکه دابسمشش رو اورد و صداش رو تا آخر کرد گوشی رو گرفت سمتمون،خعلی باحال بود!
-دمت گرم!
بعد هم همزمان آروم دست زدیم! اسکولیم دیگه! کلا رعایت محیط های عمومی رو نمیکنیم!
romangram.com | @romangram_com