#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_121
+اِ؟!اگر قرار به صبحه پس تا صبح باید تو بغل دایی بخوابی!
کنار خودمو نگاه کردم رادمان بود....
-باشه ولی من خیلی گشنمه
+بریم تو اتاقت اینا رو بخوریم،بعد میایم اینجا میخوابیم!
یک نگاه به هامان کردم،اینقدر مست خواب بود که چند دقیقه بعد گرفت خوابید...
-خوب تو اتاق من می خوابیم...
+نه هوس کردم رو زمین بخوابم....
بد چیزیم نبود؛ بدم نمی یومد رو زمین بخوابم...
-قبول
پرهام پاشد و از تو آشپزخانه یک پارچ آب برداشت و با هم رفتیم تو اتاق تا یک صفایی به این شکمای گشنه بدیم...
هامان
با نور خورشید که مستقیم تو چشم می خورد با هر سختی چشمام رو باز کردم و سر جام نشستم!
یهو یاد اتفاق دیشب افتادم،وا نکنه این خونه جن داره؟!آخه دیشب صورتم خیس شد!بیخیال بابا حتما خواب دیدم!!!
به بقیه نگاه کردم...همشون گیج خوابن...وایسا ببینم این کیه بغل پرهام؟!یکدختر با موهای نسبتا متوسط که موهاشو رو بالشت پخش کرده بود،صورتش کاملا تو بغل پرهام استتار بود و معلوم نمیشد...هرچی بود موهای خیلی نازی داشت که با وجود نور آفتاب که رو موهاش تابیده میشد یک رنگ مخلوطی از طلایی و نارنجی گرفته بود...
همون دختره چرخید و هـــع
این که رائیکاست...
اینو چه ناز خوابیده!!!نا خداگاه گوشیم رو برداشتم و از صورتش عکس گرفتم...تو خواب یک لبخند بدجنس رو لبش بود که قیافش رو شیطون میکرد....
نچ نچ نچ هیچیش به آدمی زاد نرفته!هر کی تو خواب قیافش معصوم میشه این برعکسه!
romangram.com | @romangram_com