#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_12


-ایــــــووول گــُــــــــللللل

آترین:زهرو گل،من تو رو...با دیدن بچه ها حرفش رو خورد و یک لبخند به معنی (ما که بهم میرسیم زد)

ملودی:سلام آقا آترین خوبید؟؟

آترین:سلام ،ممنون...بعد اینکه به بقیه هم سلام کرد روبه من گفت که بیام بیرون وکارم داره.....

-چیه؟!چی کارم داری؟؟؟

+چقدر من خوشبختم،بقیه خواهرا به برادراشون میگن جانم داداشی او...

-اَه سرم رفت،یا بگو یا برم دیگه

+فرداشب عمه میاد

-عمه کدوم خـ خ‍ ..یهو یاد عمه آناهید افتادم...یعنی کدوم خوشکلیه؟!؟!(مدیونید فکر کنید میخواستم بگم عمه کدوم خریه😽)

+وای از دست تو مگه ما چند تا عمه داریم؟؟

-آها منظورت عمه آناهیده که پاریسه و چهار سال پیش اومد؟؟

+دقیقا...حس کردم یک نفر داره به حرف های ما گوش میده

-یک لحظه آتی..آروم رفتم پشت در و گوووووورررروووپ‍ـــــــ...دخترا جلوی آتی بخش زمین شدن!!!!حالا این داداش ما هم که خوش خنده داشت میپوکید از خنده که با یک ببخشید در رفت و من با این اَجنبی ها تنها گذاشت،شروع کردم به قهه قهه زدن-بچه ها ببخشید شوخی بود

یانا:اون از دیشب ،اینم از حالا

-خوب تقصیر من چیه؟؟؟

ورتا:الان بهت میگم...و با اشاره رومینا شروع کردن به غلغلک دادن من،منم که کلا خیلی بدم میومد شروع کردم به فحش دادنشون

-بیشعورا ولم کنید،آتریـن کمک ،بوق ،بوق ،بوق(شرمنده این آخریا خیلی +۲۴بود)

ترلان:بچه ها بسه بِجَمین

-جمش میکنیم.....

رها:رائیکا اون پسرا رو نگاه بَد زوج میزنیم ها...یک نگاه به جایی که رها اشاره میکرد کردم،اوهوع...هفتا پسر بودن که سر و وضعشون بدک نبود و شیطنت از سر و صورتشون میریخت...

-بچه ها بریم اونجا بشینیم و اشاره کردم به یک میز هفت نفره بزرگ...هنوز کامل ننشسته بودیم که هفتا صندلی دیگه اومد کنارمون و همون هفتا یارو نشستن...ما بهم نگاه کردیم و هممون با هم گفتیم:وات‍ـــــــــــــــــــ ؟!؟!؟!با این حرفمون یارو ها زدن زیر خنده



romangram.com | @romangram_com