#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_118
-درد وهامان...اَه شورش رو در اوردی...تا من ساکت شدم شروع کرد به خنده!!!نمیدونم چرا فکر میکردم از حرص دادن من خوشش میاد؟این بار قبل از اینکه بخواد صدام کنه خودم دست به کار شدم...
-چرا اینقدر از من بدت میاد رائی؟!
راستش رائی تهش رو فقط واسه این گفتم که حرصشدر بیاد ،ولی برخلاف تصورم هیچ واکنشی نشون نداد و گفت:نمی دونم!شاید چون یک مقدار لوسی!!!
با صدای بلند که شبیه داد بود گفتم:من لوسم؟!
+اووو؛حالا چرا داد میزنی؟!لوس نیستی ولی از نظر من پسر باید مغرور باشه...
هه غرور؟!
هامان:اصلا این حرفتو قبول ندارم!به نظر من غرور زاده ذهن ما آدماست...اگر قرار به مغرور بودنه که همه میتونن بهش تظاهر کنن...نگاه رائیکا تو رمان میخونی،نه؟
+آره زیاد...
-خوب ببین تو تمام رمان ها یا حتی داستان کوتاه ها پسر های داستان یا حتی دختراشون مغرورترین آدمای رو زمینن؛تو تمام فیلما شخصیت ها ازشون غرور چیکه میکنه!
+با قسمتی از حرفات موافقم ولی غرور خوبه...
-من نمیگم بده،میگم غرور کاذب بده!الان همه یاد گرفتن به مغرور بودن تظاهر کنن...ولی من این غرور رو کنار گذاشتم و فقط تو بعضی مثال مغرور میشم!شاید از نظر تو لوس باشم ولی متفاوتم!!!اصن چرا تو خودت غرور نداری؟!
رائیکا
این حرفاش رو کاملا قبول داشتم،حرفای خودم هم بودن...
-فکر کن منم میخوام متفاوت باشم!
هامان:خوبه...خانوم متفاوت
متفاوتش رو با لحن مسخره ای گفت بروشور...
-راستی تو حساب کردی؟
با این حرفم دوباره اخماش رفت تو هم...آی حال میده این پسرا رو حرص بدی!!!
هامان
تا یاد کارش افتادم اخمام رفت تو هم؛دختره پرو...
romangram.com | @romangram_com