#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_115


(دوستان توجه کنید حلال زاده به داییش میره!)

-پیس پیس

+چیه؟!

-آتی بیا !

آترین از کنار سام راد بلند شد و اومد بین منو رادمان...

+بله؟

-رادمان تو براش تعریف کن من زنگ بزنم پوریا!!

پرهام:میخوای خانوادگی دسیسه راه بندازی؟!

-دقیقا!!

خیلی باحال بود...یک جوری هامان بهم نگاه میکرد که گفتم هر لحظه میگه من خرج نمیدم!!!بیخیالش شدم و زنگ زدم به پوریا و بهش گفتم هامان شام دعوتمون کرده!!!





هه هه بدبخت هامان!!!اصن روحشم خبر نداره!!!وقتی گارسون اومد ما چهارتایی بهم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده...هامان مشکوک نگامون کرد و گارسون شروع کرد به ارزیابی خودش...بدبخت فکر کرد ما به اون خندیدیم!!! گارسون اول از اون سه تا سشفارش گرفت تا رسید به پرهام...

پرهام:خوب دو پرس چلو کباب با یک پرس جوجه و مخلفات هر سه پرس...آها ماست موسیر و ترشی و البته خیارشور هم یادتون نره...

بعد از سفارش پرهام گارسون اومد بره که صداش زدم...

-آی آقا کجا؟!

گارسون:ببخشید مگه چیز دیگه ای هم مونده؟!

+سلام

-سلام پوریا

وقتی شروع کردم به حال واحوال با نادیا هامان با حرص زل زد به من...خخخخخ انگار میدونه کار منه!!!ماکان رو بغل کردم و رو به گارسون که عین ماست وایساده بود گفتم:هنوز ما پنج نفر موندیم

گارسون:پنج نفر؟!؟!

-بله پنج نفر...چطور مگه؟!

romangram.com | @romangram_com