#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_114


+باشه بابا حالا جو نگیر...می خوای وچی سفارش بدی؟

با یک خنده ناز گفتم:اینو بیخی،نظرت چیه پدرشون رو در بیاریم؟!

+هوووو

-هان؟!چیه؟!

+بابای سام راد کیه؟

-بابای تو دیگه!!!

اوه اوه!فهمیدم دوباره گاف دادم!!!

-نه منظورم این بود پدرشو دربیارم...

+هامان؟

-اوهوم

شروع کردم به گشت وگذار تو مِنو که هامان اعلام کرد تمام مخارج امشب رو خودش میده...

رادمان زیر گوشم گفت:بابا جلتنمن!بابا شجاع!بابا خوشتیپ!!

به تبعیت ازش زیر گوشش گفتم:خفه شو...ببین تا الان بحث رو کم کنی داداشت وهامان بود...اما الان فقط هامی یه بگو خب..

+خوب؟!

-از هر غذایی خواستی دو پرس سفارش بده!!!یا نه اصن سه پرس سفارش بده!!!

رادمان بلند گفت:چ‍ـــی؟!

خدارو شکر همون لحظه پرهام اومد و همه ی بچه ها که داشتن نگامون میکردن شروع کردن به احوال پرسی با پرهام...بعد اینکه پری جواب همشون رو داد اومد کنار من نشست...

پرهام:سلام عشق دایی!!!

-درد و عشق دایی،پری یک نقشه دارم نه بیاری با کف پا اومدم تو دماغت!!!

پرهام:بابا خشم بز ؛حالا میخوای چیکار کنی؟!

شروع کردم به توضیح دادن واسش...

پرهام:دارَمِت عجیب!!از دوری کُخ نریختم!!!

romangram.com | @romangram_com