#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_112


آقاجون:رادمان غریبه نیست رائیکا.هرکی اینو میگفت؛میگفتم رادمان رو نمیشناسه! اما تو چی؟شما که با هم بزرگ شدین.....

اومد ادامه بده که یهو ساکت شد!!! یک کاسه ای زیر نیم کاسه می لنگید!! اما چی بود؟!خدا داند!!!آقاجون بی گدار به آب نمیزد مطمئن بودم یک چیزی این وسط پیچونده میشه....دیگه پاپیچش نشدم و یکم در مورد پرونده های وکالتش صحبت کردم...چون سؤالم رو پرسیده بودم دیگه زیاد نموندم و بعد از خوابوندن ماکان،خودم گرفتم بخوابم....





+رائیکا پاشو،پاشو بِجَم بریم که شام افتادیم!!!

ای خــــــــــــــــــدا....این دیگه کیه؟! از دوران طفولیت(بابا ادب!!)تو تشخیص صداها ناکام بودم!مجبوری یک چشم رو باز کردم...

-مرده شورت رو ببرم رادمان،بذار بخوابم دیگه!

+چی چیو بخوابی؟!الان چهار ساعته خوابیدی

-دروغ نگو؛یعنی الان ساعت۷/۵؟؟

+نه!دقیق تر ۸!!!

از جایگاهم عقب نکشیدم:خوب معلومه دیگه تو این هوا ده ساعتم بخوابی کمه!!

+کم اوردن هم که...خدا بیامرزدش

-خدا رفتاگان شمارم بیامرزه،حالام گمشو بیرون لباسام رو عوض کنم

+یکم تفاوت سنیمون رو نگاه کن...بعد از سنت خجالت بکش...بعد از من عذرخواهی کن شاید بخشیدمت!!!





اِ اِ پسره پرو،دست انداختم پایین تخت و اولین چیزی که دستم اومد پرت کردم طرفش که به حالت دو از اتاق رفت بیرون...چند ثانیه نگذشته بود که اومد واون اسپره ای که پرت کرده بودم رو برداشت و سرش رو باز کرد...

-به به چه خوشبو هم هست؛مال من!!!

بعد هم رفت...یعنی آدم میمونه از دستش حرص بخوره یا بخنده؟!دلقک...پاشیدم(پا شدم)و بعد یک سری عملیاتwcاز تو ساکم یک مانتو نارنجی با ساپورت مشکی برداشتم،موهام رو هم محکم با کش بالا سرم بستم که چشمام کشیده شدن،یک خط چشم مشکی نازک با رژ نارنجی...یک شال مشکی هم انداختم و یک پلیور برداشتم که اگر سرد شد بندازم...پَ چی؟!من کلا بچه آینده نگریم!هامی و سامی به قربونم برن....البته بماند که کل این کارا یک رب بیشتر طول نکشید...تو حیاط یک جفت کفش مشکی پاشنه پنج سانت هم برداشتم که مال ننم بود!!خو چیه؟!سایزمون یکیه کفش میگیرم به اسم مامان بعد خودم دودرشون میکنم!!تازه خیلیم خجالتیم!!!(توجه کنید این خجالتیه(°---°)قرار بود با ماشین من یا عبارتی آترین بریم...با اینکه شش نفر بودیم ولی قرار شد با یک ماشین بریم که همدیگرو گم نکنیم...همه سوار شدیم و عین بز(بلا نسبت بز)زل زدیم به آترین....

آترین:رائیکا سوئیچ؟

دِ بیا!!!من جدیدا چقدر از مرحله پرتم!!کیفم رو جاگذاشته بودم ...با دو رفتم داخل و کیف نارنجیم رو برداشتم...چیه؟!عاشق کیفم چند تا با خودم اوردم(فقط شفا)داشتم از جلو اتاق پرهام رد میشدم که در باز شد و خودش با چشمای قرمز اومد بیرون...

پرهام:کجا؟!

romangram.com | @romangram_com