#لج_و_لجبازی_به_سبک_من_و_تو_پارت_103
اَ منو و این همه ادب محاله!!!
آری همونطوری با همه حال و احوال کرد وقتی به رادمان رسید رادی یک جوری با خشم نگاش کرد که گفتم هر لحظه ممکنه یک دعوای اساسی بیفتیم واسه همین در گوش رها گفتم:یک لحظه میای؟
رها:بریم...
کشیدمش کنار سالن و آروم ادامه دادم:دختره دیوونه،معلوم هست داری چی کار میکنی؟میخوای رادمان رو سکته بدی؟
+واسه چی سکتش بدم؟
-والا اون جوری که تو آرشو بغل کردی منم سکته کردم
+خوب به اون چه؟
-یعنی تو نمیدونی؟!
+نه!!!
-ولش ولی یکم مراعات کن...
+برو بینم باو...
-باشه بریم
رها با تعجب گفت:کجا؟!
-تو اتاقت دیگه!
رها یکم نگام کرد و بعد با شیطنت گفت:تو خجالت نکشی ها
-وا؟واسه چی؟!
+منو تو ....اتاق؛تنها!
تازه گرفتم چی میگه...افتادم دنبالش...
-دختره بیشعورخجالت نکشی !
+خیالت تخت...
شده بودیم عین بچه ها و دنبال بازی میکردیم....
romangram.com | @romangram_com