#کما_پارت_43
خب عمه گلم شما که می خوای تعریف کنی آخه دیگه با گفتن اینکه من شیطونم باید آبرومو ببری عایا ؟؟؟؟؟؟
پس آقا بهراد 29 سال سن داره خب حق داره به من بگه کوچولو خودش جای بابا بزرگمه ... نه خدایی سنش هنوز جوونه ولی با این سن چجوری دکتره اونم فوق تخصص ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
کلا خانوادگی جوونن مامانش هم اصلا بهش نمیومد پسر این سنی داشته باشه بیشتر بهش می خورد خواهر بزرگ بهراد باشه .
با صدای دکی خودمون به خودم اومدم :
سلام خانم کوچولو ...
بازم حرصی شدم و گفتم :
سلام آقا بزرگ .
خنده ای کرد و هیچی نگفت ... چشمش به عمه و زنه افتاد قهقه ای زد و زیر لب گفت :
باز مامان زود با یکی صمیمی شد .
رفت جلو به مکالمشون گوش داد بعد از چند ثانیه رو به من گفت :
این خانم با شما نسبتی داره ؟
بله نسبتی داره .
می تونم بپرسم چه نسبتی ؟
خیر نمی تونید بپرسید .
اونوقت چرا ؟
چون روابط خانوادگی من به شما مربوط نیست .
بهراد کفرش در اومده بود ...
*
محلش ندادم و رفتم حیاط بیمارستان ، از دور این دوست دکی رو دیدم دستش یه دسته گل قرمز بود پشت سرش عاطفه رو دیدم اونم با یه دسته گل رز سرخ داشت میومد . عاطفه کم کم به دوست بهراد رسید و هم زمان به در ورودی رسیدن ، در باز شد و هر دو با هم رفتن داخل ، دنبالشون رفتم ، قدم هاشون با هم هماهنگ بود با هم از پله ها بالا رفتن و وارد راهرو شدن . از ایستگاه پرستاری هم زمان داشتن رد می شدن که با صدای پرستار سر جاشون میخکوب شدن :
آقای ثابتی خودتون کم بودین که گل میاوردین همسرتون هم با خودتون همراه کردین !
romangram.com | @romangram_com