#کما_پارت_33






با صدای بهراد حواسم برگشت سرجاش :

بگذریم ، می تونم بپرسم چی شد که این اتفاق برای شما افتاد ؟-

جریانو کامل براش گفتم و حتی گفتم که سهیل نامزد من بوده و حالا هم من مظنون پرونده هستم ...

ناراحت و متفکر سرشو به زیر انداخت ، منم توی افکار خودم غرق شده بودم که با یه صدای بغض آلود و آشنایی به خودم اومدم :

ببخشید خانم ، حنانه شکیبا اینجا بستریه؟-

از جام بلند شدم و به دوستی که به شدت دلم براش تنگ بود و الان به شدت بهش نیاز داشتم خیره شدم ، وارد اتاقم شد ، با دیدن وضعیتم عین آدمایی که عزیزشونو از دست دادن زد زیر گریه ، بالای سرم وایساد و دستمو توی دستش گرفت و گفت :

سلام حنانه ، اینجا چه غلطی می کنی ؟؟؟؟!!!!!!!

تو که هر کاری می خواستی بکنی به من می گفتی پس چرا بدون اینکه به من بگی گرفتی خوابیدی ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

پاشو دختره ی خرس گنده ... نمره ها کامل اومده هاااااااااا ... همشو بیست شدی خاک بر سر خرخونت معدلت شد 74 / 19اونم به خاطر اون استاد عبادی عقده ای بود ... منم معدلم 02 / 17 شد خوبه باز مشروط نشدم ... راستی دیدی بهت گفتم حمید بهت زیر 20 نمی ده ؟؟؟؟؟؟؟

مگه میشه عاشق دل خستت بهت بیست نده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بین گریش خندید و ادامه داد :

الان اگه بودی می زدی تو سرم و می گفتی خفه شو خودم درس خوندم 20 حقم بود ...

گریش شدت گرفت و سرشو گذاشت روی قفسه سینم و گفت :

حنانه بی شعور اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده !!!!!!!!!

آخه نامرد گرفتی خوابیدی نمی گی یه دوست دارم اینجا دق می کنه !!!!!!!!

منم بغض داشتم به خاطر دوستی قشنگی که الان دیگه نداشتمش ... سرشو بلند کرد و گفت :

خره برات یه دسته گل رز قرمز آوردم همونایی که دوست داشتی ، با پرستاره بحثم شد نمی ذاشت بیارمش داخل ولی من آخر سر هم آوردمش ...

اشکاشو با دست پاک کرد و ادامه داد :

دفه ی بعد که اومدم نبینم از این لوس بازیا در میاریا باید خودت بیای استقبالم تازه باید گاوی گوسفندی چیزی هم برام سر ببری ... فعلا خدانگهدارت...

*

romangram.com | @romangram_com