#کما_پارت_3
وااااااااا خب بهش می رسوندی دیگه بدبخت بیچاره...چقدر ضایش می کنی جزوه که بهش ندادی تقلبم بهش نرسوندی بیچاره...
خیلی دلت می سوزه خودت بهش تقلب می رسوندی...خودتم بهش جزوه می دادی...
از من که نخواست از تو خواست...
حالا بی خیال بیا بریم که دارم از خستگی می میرم دیشب فقط 2 ساعت خوابیدم....
خیلی کصافطی...
چرا؟؟؟؟؟
همش خر می زنی...خوش به حالت که اینقد زرنگی...
خب تو هم زرنگ باش...
نمیشه از درس خوندن خوشم نمیاد...
خلاصه تا دم در دانشگاه همینجوری حرف زدیم...وقتی رسیدیم دم در دانشگاه ازش خداحافظی کردم و به سمت پل راه افتادم...از پل به اونطرف خیابون رفتم و سوار تاکسی شدم...
وقتی رسیدم خونه عین جنازه شده بودم...وارد خونه که شدم عمه داشت جارو برقی می کشید تا چشمش به من افتاد جارو رو با پاش خاموش کرد ، گفتم :
سلام عمه...
سلام عزیزم...امتحان چطور بود ؟
خوب بود سلام رسوند...
ااااااا حنانه درست جواب منو بده...
بد نبود یعنی به نظر خودم که خوب دادم...
خیلی خب دخترم برو استراحت کن...
چشم عمه خانم...
وارد اتاقم که شدم انگار زلزله ی هشت ریشتری اومده بود....سگ می زد گربه می رقصید...سریع لباسامو عوض کردم...دست و صرتمو شستم ... خودمو پرت کردم روی تختم...به ثانیه نکشیده خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم...
از خواب که بلند شدم هوا تاریک بود ، چراغ اتاقمو روشن کردم...اوووووه ساعت 9 شب بود یعنی 5 ساعت خوابیدم؟؟؟؟؟؟!!!!
دخترم عیبی نداره...خسته بودی...احتیاج داشتی به این خواب...
از اتاقم اومدم بیرون و وارد دستشویی شدم ، با آب سرد دست و صورتمو شستم...آخیش خستگی از تن و بدنم در اومد...
romangram.com | @romangram_com