#کما_پارت_2
پیس پیس...پیسسسس...پیس پیس...
اااااااااااااااااه دیگه داشت رسما رو اعصابم یورتمه می رفت با خشم برگشتم و نگاش کردم...با دستاش سوال 4 رو نشون داد بی تفاوت دوباره صاف سرجام نشستم و سعی کردم روی سوالا تمرکز کنم...کجا بودم ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
آهان سوال آخر بودم...ادامه ی جوابو نوشتم و خیلی شیک برگمو تحویل مراقب دادم و از اون سوله مزخرف بیرون اومدم...آخیـــــــــــــش چقدر هوا اون داخل خفه بود...اکسیژن های عزیز همه بیاید ... آفرین آفرین...حالا برید داخل ریه های عزیز من...آبریکلا...
روی نیمکت داخل حیاط نشستم و خیره به در سوله نگاه کردم ببینم قیافه بچه ها چطوریه...آخه از قیافشون می تونستم بفهمم امتحانشونو چجوری دادن...
مداد اومد بیرون ، خخخخخخ قیافش خیلی خنده دار شده بود...جیگرم خنک شد تا این باشه بشینه درس بخونه...قیافش تابلوئه معتاده خب برادر من به جای مواد کشیدن بشین درس بخون....اصلا واسه چی میای دانشگاه ؟؟؟؟!!!!!!
خیلی مظلوم از کنار من رد شد...اصلا هم دلم براش نسوخت...حقش بود...همه می دونن من اهل تقلب رسوندن نیستم...
فاطی هم اومد بیرون...ایــــــــــــــش پسره ی نکبت ... من که تو رو شناختم فهمیدم چقـــــدر ریــــاکاری و اون ریشی که گذاشتی مصلحتیه ، چندین بار خواست با من تیک بزنه چنان باهاش رفتار کردم الان حتی نگاهمم نمی کنه...ولی معلومه امتحانشو خوب داده آخه قیافش خر ذوق شده...
بالاخره عاطفه هم اومد ، سریع براش دست تکون دادم...اومد پیشم و با قیافه ی داغونی گفت :
امتحانو خوب دادی ؟
به نظرم بد ندادم...تو چی ؟
گند زدم...گند
خاک تو سرت هی بهت نگفتم سر کلاس حواستو جمع کن عین منگلا فقط بلدی مسخره بازی در بیاری...اینقدر مسخره بازی در آوردی اصلا حواست به درس نبود...
خودتم مسخره بازی در میاری...
من موقعی که استاد درس نمی ده یا داره حرف اضافه می زنه مسخره بازی در میارم...
خیلی خب حالا بی خیال...دعا کن 10 بشم...خدایا اگر 10 بشم قول می دم دیگه بچه های مردمو مسخره نکنم و حتی جلوی این حنانه رو هم می گیریم...
هوووووی چی کار به من داری...از طرف خودت به خدا قول بده...
خیلی بی شعوری خب تو هم قول بده خدا کار منو راه بندازه دیگه...
نه خدایا من قولی نمی دما ولی خودت یه کاری کن این عاطفه نمرش 20 بشه...
من به 10 هم راضیم...
خره باید بگی 20 تا خدا 10 رو برات جور کنه...
آهان اکی...
راستی مداد سر جلسه ازم تقلب خواست محل سگ بهش ندادم...روی اعصابم داشت یورتمه می رفت یه نگاه از اونایی که خودت می دونی بهش انداختم دیگه ساکت شد...
romangram.com | @romangram_com