#کما_پارت_19


بله نامزد دخترم هستن ایشون ...

پس بهتره باهاشون تماس بگیرید و این خبرو بهشون بدید ...

بابا رفت تو فکر ولی زود به خودش اومد و خداحافظی کرد ...

وااااااای حالا با سهیل چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

اون که بفهمه حتما دق می کنه مطمئنم...





بابا از کلانتری اومد بیرون هم زمان گوشیش هم زنگ خورد جواب داد :

سلام سهیل جان

سریع سهیلو تصور کردم ، صدای سهیل به گوشم خورد :

سلام آقای شکیبا ... من دیشب با حنانه خانم قرار گذاشته بودم که بیام دنبالشون که بریم بیرون ولی هر چی به گوشیشون زنگ زدم جواب ندادن و وقتی هم اومدم دم در خونه کسی درو باز نکرد تا امروز صبح که گوشیشونو یه آقایی جواب دادن و گفتن که من خودمو معرفی کنم بعد از اینکه من خودمو معرفی کردم گفتن که حنانه خانم تصادف کرده و گوشیشونم توی کلانتری ضبط شده این قضیه صحت داره جناب شکیبا ؟

.........

واقعا ؟ خیلی ناراحت شدم الان خودمو می رسونم بیمارستان فقط ادرسو لطف کنید بگید ممنون می شم ....بله بله درست ... ممنون فعلا خدانگهدار

....

صدای خنده ی پر از عشوه یه دختر باعث شد که چشمامو باز کنم ، من صندلی عقب بودم و سهیل داشت رانندگی می کرد ، یه دختر از اینایی که همه جاشون عملیه رو صندلی جلو کنار سهیل نشسته بود ، فکم افتاده بود کف ماشین ...

سهیل ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

با یه دختر دیگه ؟؟؟؟؟!!!!!!

امکان نــــــــــــداره ....

صدای خنده ی سهیل باعث شد رشته افکارم پاره بشه ... دختره با صدایی که معلوم بود نازکش کرده گفت :

وای سهیل عجب فیلمی اومدی ... دیشب که تو خونه من بودی ... تازه اون زنگ هایی هم که زدی می خواستی اون دخترو رو بپیچونی ...

سهیل با خنده گفت :

بیخیال بزار یه منتی هم سرشون می زارم ... بعدم خیلی موقع ها حنا رو اینجوری می پیچوندم بعدم با زبون نرم و چرب دوباره خرش می کردم ... ولی الان که تصادف کرده معلوم نیست چه ریختی شده باید برم ببینم چش شده ... از اول هم فقط به زور بابا این دخترو نامزد کردم وگرنه از روز اول گفتم تو رو می خوام نمی دونم چرا مخالفت کردن ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

romangram.com | @romangram_com