#کما_پارت_12


دکتر با لباس مخصوص اتاق عمل رو به بابا گفت :

جناب شکیبا ؟

بابا برگشت . گفت :

بله ...

دخترتون به جراحی سریع احتیاج داره ، ضربه ای که به جمجمه وارد شده باعث خونریزی داخلی شده و در نتیجه خون داخل مغز لخته شده در ضمن دست چپ و پای راستش هم شکسته ، دو تا از دنده های قفسه سینه هم دچار شکستگی شده ...

لطفا برگه رضایت نامه رو زودتر امضا کنید ...

بابا نزدیک بود بیفته که دستشو به دیوار گرفت و سرشو انداخت پایین ... یه دفه صدای جیغ عمه اومد و پشت بندش عمه غش کرد ... پرستار سریع اومد و با کمک بابا عمه رو داخل یه اتاق بستری کرد و یه سرم بهش زد ...

بابا برگه رو امضا کرد ، چند دقیقه بعد جسم من وارد اتاق عمل شد ... ولی من داخل نرفتم از دیدن جراحی حالم بهم می خورد مخصوصا اینکه جسم خودم هم بود ...

عمه تا به هوش اومد شروع به گریه کرد ولی هم زمان با صلوات شماری که از سفر مشهد تابستون خریده بودیم صلوات می فرستاد یا آیت الکرسی می خوند ...

بابا هم روی صندلی نشسته بود و سرشو توی دستش گرفته بود که همون ستوانه به سمت و بابا اومد و گفت :

سلام جناب شکیبا

بابا سرشو بلند کرد و با دیدن ستوان از جاش بلند شد و گفت :

سلام

از اتفاقی که برای دخترتون افتاده واقعا متاسفم

ممنون

دختر شما رو یه راننده وانت از کنار جاده ... پیدا کرده که البته ما بازداشتش کردیم ...

جناب ستوان شما برای فهمیدن اصل ماجرا می تونید به ورودی دانشگاه دخترم مراجعه کنید چون تصادف اونجا اتفاق افتاده که همه شاهد بودن چه ماشینی بوده که به دخترم زده ...

شما از کجا می دونید ؟

ما وقتی از دخترم خبری نشد نگران شدیم که من به دم دانشگاهش رفتم و متوجه شدم اونجا تصادف کرده و راننده ای که بهش زده اونو سوار کرده که به بیمارستان برسونه ...

و رسونده ؟

بعید می دونم ...

شما تیز بینی خاصی دارید ...

romangram.com | @romangram_com