#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد
#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد_پارت_71
پاسخشو دادم و از جام بلند شدم و فکر کردم شاید مداد زیرم افتاده باشه ،
پرسید :
- دنبال چه چیزی می گردی ؟
برگشتم سمتش :
- مدادم !
مردمک های آبی چشمانش از تعجب گِرد شد ، به سمتم دو گام بلند برداشت و خیلی نزدیک به من ایستاد ،
جیرت زده فقط نگاهش کردم ، در چشمانم خیره شده بود ،
چرا آبی چشماش از نزدیک اینقدر روشن هست ؟!
دستش به سمت صورتم دراز شد ، صورتمو عقب کشیدم اما دستش جلو اومد و به طرف کناره شالم رفت ،
romangram.com | @romangraam