#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد
#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد_پارت_40




- معمولا ایرانی هایی که به کشورهای دیگر سفر یا مهاجرت میکنند فقط یک دلیل داره اون هم آزادیه که تو ایران ندارند ، من درک نمیکنم تو که از فضای بسته ایران به آزادی اینجا رسیدی پس این حجاب برای چیه ؟





چشمام گرد شد ، چقدر این بشر بی پروا بود ، سعی کردم با آرامش پاسخشو بدم :





- فکر نکنم مسائل شخصی بنده مثل حجاب به شما ربط پیدا کنه و اینکه در ایران بسیار فضای آزادی وجود داره منتهی بستگی داره که برای آزادی چه معنایی در ذهن داشته باشی ، تعریف درست آزادی اینه که یک شهروند آزادی بیان داشته باشه و در جامعه خودش فعال و مفید باشه ، اما فکر کنم بعضی از آدمها تعریف غلطی از آزادی در ذهن داشته باشند با این تعریف که آزادی به معنای برهنگی و بی بند و باری هست و شما جز همین دسته هستی و شاید بعضی از هموطنان بنده هم چنین تفکر غلطی داشته باشند اما به این معنا نیست که صرفا تمام ایرانی ها بدین شکل باشند ، خیلی از ایرانی ها روشن فکر هستند و هدف تعریف شده ای از مهاجرت یا سفر به کشورهای خارجی دارند مثل من که هدفم تجربه تحصیل در یک کشور با فرهنگ متفاوته .





سکوت کارلو چند دقیقه ای طول کشید ، زیر چشمی نگاهش کردم چهره ی متفکری داشت ،





دست برد دکمه پخش ماشینو زد و صدای انریکو سکوت فضای ماشینو شکست ، لبخند پیروزی روی لب هام شکل گرفت .





ماشینو پارک کرد و هر دو پیاده شدیم ، به سمت ساختمانی رفت که در همان نگاه اول تشخیص کلیسا کار سختی نبود ، به سمت ساختمان رفتیم اما در کمال تعجب کارلو منو به سمت ساختمان کنار کلیسا راهنمایی کرد ، بلیط ها رو تحویل داد و به همراه اکیپ فکر میکنم 30 نفره وارد شدیم ، به سمت یک سالن راهنمایی شدیم ، تابلو روی یک دیوار کوچک سالن نصب بود ،

پشت سر چند نفر کنار کارلو روبروی تابلو ایستاده بودیم ، عده ی زیادی هم پشت سر ما بودند ،





حقیقتا اطلاعات زیادی از این تابلو نداشتم ، با صدای کارلو سرم به سمتش چرخید :





- بچه که بودم پدربزرگ یکی از روایت های کشیدن این تابلو رو برام به صورت قصه می گفت ،





میگفت داوینچی هنگام کشیدن «شام آخر» سعی داشته که نیکی را در قالب شکل و شمایل مسیح و بدی را در شمایل یهودا به ‌تصویر بکشد. برای انجام این کار نیاز به مدل‌ هایی مناسب داشته . اتفاقاً روزی در یک مراسم همسرایی به چهره‌ ی جوانی در گروه کر بر می‌ خورد و آن را شمایلی مطلوب برای ترسیم چهره‌ ی مسیح می‌ بیند. جوان را دعوت می ‌کند و از چهره ‌اش طرح‌ هایی بر می ‌دارد. زمان می‌ گذرد، در روزهای پایانی اثر که هنوز داوینچی مدل مناسبی برای چهره ‌ی یهودای خائن پیدا نکرده ، زیر فشار کاردینال کلیسا برای اتمام هرچه سریع‌ تر اثر به جستجو می ‌پردازد تا اینکه روزی جوان شکسته و ژنده‌ پوش و مستی را در گوشه ‌ی خیابانی می ‌یابد و او را به کمک دستیارانش به کلیسا می ‌آورد. از چهره و خطوط گناه‌ آمیز و تاریک و پر از خود پرستی جوان نسخه‌ برداری می ‌کند. جوان شکسته وقتی از مستی‌ اش کاسته می ‌شود و کمی هوشیار می‌ گردد با حالتی از اندوه و شگفتی می‌گوید : « این تابلو را من قبلاً دیده‌ام ! زمانی‌ که در یک گروه همسرایی بوده‌ ام هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره‌ ی عیسی شوم »





romangram.com | @romangraam