#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد
#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد_پارت_117






نمیفهمه دورهمی 4 نفره ای وجود نداره وقتی که یک نفرش نیست ،





بعد از این همه مدت هنوز خیلی ها سراغ داداشمو از من میگیرن و من نمیدونم جوابشونو چی بدم ؟!





دلم ، ذهنم ، کودک نا آرام درونم و مهمتر از همه من سراغشو ازم میگیرن !





با دیدن کارلو که با فاصله چند متری روبروی من در حال برپایی سه پایه و بوم بود به خودم اومدم :





- من باید بلند بشم ؟





- چرا همچین فکری کردی ؟





- چون وجودم وسط این منظره زیبا سوژه نقاشی تو رو دچار نقص میکنه .





- اتفاقا وجود تو باعث کامل شدن سوژه من میشه ، پس لطفا ژستتو عوض نکن و همونطور بنشین تا کار من تمام بشه .





خورشید در حال غروب بود که پسر ایتالیایی پایان کارو اعلام کرد ، از جام بلند شدم ، عضلات پاهام خشک شده و بسیار درد می کرد ، قدمی برداشتم و درد سرتاسر وجودمو فرا گرفت ،





romangram.com | @romangraam