#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد
#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد_پارت_113
- این تابلوها کارِ چشم آبی منه .
با شگفتی به کارلو نگاه کردم ، در حالی که ابرو راستشو بالا انداخته بود و شربت می نوشید به من نگاه میکرد ،
چطور ممکنه ؟! این پسر ایتالیایی بیشتر از همیشه به نظرم مرموز نشان می داد ،
مهندس معماره یا یک نوازنده پیانو یا یک نقاش ماهر ؟! چطور ممکنه یک آدم در هر سه زمینه اینقدر حرفه ای عمل کنه ! بالاخره در یکی از زمینه ها باید یک مقداری ضعف داشته باشه اما کارلو در هر سه رشته بهترین بود !
سعی کردم تعجب و تحسین در نگاهمو پنهان کنم :
- جالبه !
مادربزرگ گفت :
- کارلوی من الان هم تصمیم گرفته نهار ما را به دستپختش مهمان کند تا هنرهای بیشتری از خودش نشان بدهد .
آبی چشمان کارلو درشت شد :
- اما من ...
romangram.com | @romangraam