#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد
#رمان_خدا_عشق_را_واسطه_کرد_پارت_100
چند ستاره ای با چشمک زدن سعی در ربودن دل ماه داشتند اما ماه اهل خیانت به آسمان دلبندش نبود ،
نگاهی به ساعت انداختم 5 دقیقه تا نو شدن سال باقی مونده بود ، سال نو می شود اما دل من کهنه و عزادار باقی می ماند ،
همیشه دور سفره هفت سین همه دعا می کردیم تا سال تحویل شود ، دست هامو به سوی آسمان دراز کردم ،
سلامتی پدر و مادرم ، آرامش روح برادرم ، خوشبختی دختری که عروس نشده بیوه شد و در آخر یک دل خوش و رها شدن از عذاب وجدان برای خودم از خدا خواستم ،
عقربه ثانیه شمار ثانیه های آخر سالو طی کرد ، تیک تاک تیک تاک و شروع سال جدید ؛
و سالی دیگر از عمرم به پایان رسید و بهاری دیگر آغاز گشت ،
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
romangram.com | @romangraam