#خیابان_یکطرفه_پارت_55

بعد از بین لباسام پیرهنی بیرون آورد و مقابلم نگه داشت . رنگِ پرتقالیش زیاده شاد بود . خودم و کنار کشیدم و بی حوصله گفتم :

– گلی همون و میپوشم .

– مگه من میذارم ؟

– این کوتاهه نمیخوام .

– همه چیش مناسبه .

– گلی ! اذیتم نکن .

بلوزِ مشکی و به سمتم گرفت و با نگاه غمگینی گفت :

– آقاجونتم راضی نیست .

بی توجه به حرفش لباس و به تن کردم و از اتاق بیرون زدم :

– میرزایی نمیاد ؟

گلی دنبالم راه افتاد :

– دعوتش نکردن که کجا بیاد مادر ؟

نگرانی رو توی چشمام خوند . دستی به بازوم کشید و با مهربون ترین لحنی که فقط و فقط مخصوصِ خودش بود زمزمه کرد :

– نگران نباش . امید و اونجا نگه دار . من بهش سپردم حواسش باشه بهت .


romangram.com | @romangram_com