#خیابان_یکطرفه_پارت_35

– متوجه هستم .

گوشی به دست از اتاق بیرون زدم . خانوم معروفی نگاهی به سر تا پای من انداخت و گفت :

– چیزی لازم دارین خانوم بزرگمهر ؟

بی توجه به حرفش به سمت سرویس بهداشتی راهی شدم . سریع شماره ی میرزایی رو گرفتم بعد از دو تا بوق جواب داد :

– بله ؟

– نیکان اینجاست .

مکث کرد و بعد جواب داد :

– مشکل کجاست ؟

نگاهی توی آینه به صورت رنگ پریده و خسته ام انداختم شال مشکی رنگم و ساده روی موهای مشکی و لختم انداخته بودم مانتوی ساده و قیافه ی بدون آرایشم من و شبیه دختر مدرسه ای ها کرده بود .

– باید چیکار کنم ؟

لرزش صدام و حس کرده بود ؟ سریع گفت :

– من توی راهم قهوه اتون و بخورین تا بیام .

با گیجی پرسیدم :

– قهوه ؟


romangram.com | @romangram_com