#خیابان_یکطرفه_پارت_32

– هنوز خیلی کار داری دختر جان !

*******

تقه ای به در اتاق خورد بی اراده از جا بلند شدم . دستام یخ بست با صدایی که سعی میکردم نلرزه گفتم :

– بفرمایید .

منشیِ ترکه ای و خوش پوشِ شرکت وارد شد . خیالم تا حدودی راحت شد با اینکه از مدل نگاهش هیچ خوشم نمیومد اما سعی میکردم این چند وقت و باهاش سر کنم بعد یه فکری برای این مسئولیتِ مسخره میکردم و میرفتم خونه !

– خانوم بزرگمهر آقای نیکان تشریف آوردن .

توی ذهنم اسمش چرخید نیکان کی بود ؟ متوجه مکثِ طولانیم شد چون سریع گفت :

– مدیر عامل شرکت ترانزیتِ مهر نیکان . خاطرتون نیست ؟

نیکان . . . میرزایی گفته بود . . . شرکت ترانزیت . . . بارِ کارخونه . . . سر تکون دادم :

– چرا چرا یادمه .

منتظر نگاه کرد و بعد دوباره گفت :

– بگم بیان داخل ؟

سر تکون دادم . یاد حرف میرزایی در مورد حرکتِ سرم افتادم سریع متوقفش کردم و گفتم :

– بله بله . بیان .


romangram.com | @romangram_com