#خیابان_یکطرفه_پارت_13

نگاهش کردم . جا خورد . نمیفهمیدم از چی . شاید از چشمام که همیشه مثل دو تا تیکه یخ بود . سرد و بدون حرف !

– نه .

بی حرف بیرون رفت . نگاهم بی توجه به اون همه زرق و برقِ اتاق روی چمدونم افتاد هنوز توی دستم نگه داشته بودمش .

آروم کنار پام گذاشتمش و انگشتام و چند بار باز و بسته کردم . درد گرفته بود . عجیب نبود که این همه مدت حس نکرده بودم ؟ نگاهم بالا اومد و روی پنجره نشست . آروم به سمتش رفتم . قدمام هنوز لرزون بود . دستم و دراز کردم و پرده رو میون مشتم فشردم . با تمام قدرتی که داشتم پرده رو کشیدم و نورِ ماه و از اتاق بیرون فرستادم .

تکیه ام و به دیوار دادم . آقا جون دیدی گورم و کندی ؟ ولی بهتر . . . اگه بمیرم میام پیش خودت .

سُر خوردم و روی زمین نشستم . زانوهام و توی بغل گرفتم . قرار بود تا کی توی این اتاق بمونم ؟ دستم به سمت جیبِ پالتوم رفت گوشیِ درب و داغونم و بیرون کشیدم . آقا جون میگفت واسه روز مبادا باید گوشی داشته باشی . نکنه الان همون وقت بود ؟

شماره ی خونه ی آقاجون و گرفتم . بعد از سه تا بوق صدای نگران گلی به گوشم رسید :

– الو ؟

– گلی .

انگار جون به صداش تزریق کردن . حتم داشتم که الان داشت گوشیِ مادر مرده رو توی دستش محکم فشار میداد .

– جانِ گلی . کجایی دخترم ؟

– خونه ی بابا .

مکث کردم . لبام و تر کردم و گفتم :

– نگران نشو .


romangram.com | @romangram_com