#خشم_و_سکوت_پارت_98

- تو همین الان گفتی درست برات مهمه و این که اگه درستو قبل از ازدواج تموم کنی ، همسر مناسب تری برای مارتین می شی .

- درسته من اینو گفتم ، ولی اینم گفتم که بیشتر از همه چیز می خوام با مارتین ازدواج کنم .

تارا در حالی که نشان می داد ، کمک دیگری از دستش بر نمی آید ، دستانش را از هم باز کرد .

- پس تنها راهی که داری ، اینه که یه جوری از پس لئون بر بیای .

- تو می دونی که من شانسی ندارم ، نه ؟

بعد از مکث کوتاهی تارا متفکرانه گفت :

- تو ، تو ازدواج آزادی ؟ منظورم اینه که می تونی بدون رضایت لئون ازدواج کنی ؟

اندرولا سری به علامت تصدیق تکان داد و گفت :

- البته که می تونم .

و لحظه ای بعد در حالی که خیلی سریع نافرمانی و تمردش را فراموش کرده بود ، افزود :

- با این وجود اون می تونه منو تا سی سالگی ام منتظر گرفتن پولم کنه . تو خودت شنیدی چند دقیقه پیش راجع بهش چی گفت .

تارا سری به علامت تصدیق تکان داد و در حالی که احساس می کرد باید جلوی امیدواری بی جهت اندرولا را بگیرد ، گفت :

- من که فکر نمی کنم امیدی باشه که بتونی لئونو متقاعد کنی بذاره قبل از تموم شدن درست ازدواج کنی . اون حتی از شنیدن تمایلت به ترک تحصیل ام عصبانی می شه ، چه برسد به چیزای دیگه .

اندرولا دوباره به طرف کمد رفت ، بعد یک دفعه عصبانی شد و فریاد زد :

- آره ، حق با تو . من نمی تونم تا سی سالگی برای گرفتن پولم صبر کنم ، من و مارتین هیچ وقت نمی تونیم با درآمد اون زندگیمونو بگذرونیم .

چشمان تارا از تعجب گرد شد و فورا” پرسید:

- اینو مارتین گفته؟

- البته که نه ، من اینو می گم . نگاه کن ببین من چقدر پول خرج لباس و چیزای دیگم می کنم ، تازه بعد ازدواجم بیشتر از اینا هم نیاز دارم .

تارا با تصور شوهرش که فورا” برچسب فرصت طلبی بهره کش از همسری جوان و بی تجربه را به مارتین می زد ، به اندرولا هشدار داد و گفت :

- تو نباید این حرفو به لئون بزنی ، اگه بخوای این طوری حرف بزنی مطمئن باش چه الان و چه در آینده نمی تونی کاری کنی اون در مورد ازدواج تو و مارتین حتی فکر کنه .

- اون باید موافقت کنه … آره وادارش می کنم . من هر جوری شده از پس اون بر میام فقط باش و ببین ، من همیشه این کارو کردم . این پله که لئون از دستش عصبانی می شه چون بلد نیست پولشو چطور خرج کنه و همیشه کم میاره ، الانم شدیدا” قرض بالا آورده .


romangram.com | @romangram_com