#خشم_و_سکوت_پارت_75
- برادرم صریحا” اشاره کرد ، می خواد سراغ نزول خورا بره ؟
تارا با ترس و دستپاچگی جواب داد :
- نه … نه … البته که نه ، فقط این بود که …
تارا حرفش را قطع کرد و لئون با نرمی سعی کرد از زیر زبان تارا حرف بکشد ، این بود که گفت :
- خب ؟
تارا از فرط استیصال جواب داد:
- هیچی .
او با خودش عهد کرد که دیگر هرگز این موضوع را مطرح نکند ، پل خودش باید مشکلش را حل می کرد .
- لطفا” فراموشش کن .
چشمان لئون ریز شدند ، تارا احساس کرد قلبش کاملا” غیر طبیعی با صدای وحشتناکی به قفسه سینه اش می خورد و وقتی بالاخره لئون دست از سر موضوع برمی داشت ، تارا دوباره آرامشش را به دست می آورد .
لئون اعتنایی به تقاضای تارا برای کنار گذاشتن بحث نکرد و گفت :
- به عقیده ی تو من باید اختیار کامل ارثیه پلو به خودش بدم ؟
تارا سرفه ای برای صاف کردن سینه اش کرد و به خودش جرات داد و گفت :
- اون الان بیست و یک سالشه ، تو کشور من یه مرد به این سن کاملا” بالغ به حساب می یاد .
- بالغ ؟
لئون ناگهان موضوع بحث را عوض کرد .
- دلباخته ی تو شدن و اشتیاقش برای ازدواج با تو ، کاملا” بالغ بودن اونو نشون می داد یا در واقع باید بگم کم عقلی اونو نشان می داد . پنج دقیقه هم از بهم زدن نامزدیت با اون نگذشته بود که موضوع رو فراموش کرد ، تو اینو از پختگیش می دونی ؟
تارا به او خیره نگریست ، دلش می خواست بزند زیر خنده ، همان طور که یک وقت دیگر هم می خواست این کار را کند . تارا فکر کرد بالاخره زمانی می رسد که او واقعا” بخندد و آن وقت است که همه ی ماجرا در نظرش مضحک و حتی مسخره همان طوری که در این لحظه بود ، جلوه کند . مسخره به دلیل این که عملی که قرار بود اثبات کند پل قادر به در دست گرفتن اختیار پول خودش است ، درست همان چیزی بود که در نظر لئون ثابت کرده بود ، او هنوز کم عقل و بی تجربه است .
تارا انصافا” در این مورد نمی توانست لئون را سرزنش کند ، چون چیزی که او می گفت حقیقت محض بود . از نظر لئون ، پل بلافاصله بر شیفتگیش فائق آمده بود . ولی چیزی که لئون نمی دانست این بود که اصلا” شیفتگی در کار نبوده است . شاید اگر پل حالت یک عاشق دلشکسته را به خودش می گرفت به عقل نزدیک تر بود .
تارا که می دانست لئون منتظر اظهار نظری از جانب اوست ، بالاخره گفت :
- من فکر می کنم اون فقط ظاهرا” خام به نظر می رسه .
romangram.com | @romangram_com