#خشم_و_سکوت_پارت_5
پسر سرخ شد و لبش را به دندان گزید. تارا تصمیم گرفت اصل مطلب را بگوید این بود که پرسید آیا مایل است یک بعدازظهر تا غروب نامزد او باشد .
پسر متحیرانه پرسید:
-نامزد شما؟
و تارا تا آن جا که برایش مقدور بود مختصرا” توضیحاتی داد و از آن جایی که جوان کاملا” شوکه شد تارا به او یادآور شد که در یونان است که نامزدی به اندازه ازدواج تعهدآور است و در نتیجه به ندرت یک نامزدی به هم می خورد و باز هم در یونان است که اگر این مسئله اتفاق بیفتد برای خانواده دو طرف خفت بار و شوم است.
جوان با تعجب گفت:
- فکر نمی کنم کسی بتونه شما رو ترک کنه . شما زیبایین و چشمای فوق العاده ای دارین ، درست همون چیزهایی که من دوست دارم تو یه دختر ببینم و همین طور موهای قهوه ای شما خیلی خوش رنگ و زیباست …
او دستش را دراز کرد که موهای تارا را لمس کند ، یک واکنش طبیعی یونانیان که دوست دارند مردم را لمس کنند .
- این موها پرتوهای آتشین دارند !
او تبسمی کرد و به نظر می رسید از توصیفی که کرده به خود می بالد ولی این تعریف ها برای تارا هیچ جاذبه ای نداشت . پل دورکس در حالی که نگاه و لحنش مملو از تحسین بود اضافه کرد.
- باورم نمی شه کسی بخواد شما رو ترک کنه.
تارا به تلخی گفت:
- با این همه اون منو ترک کرده ! شما مایلین کاری که ازتون خواستمو انجام بدین؟
جوان در صندلیش جا به جا شد و تارا قبل از این که او دهانش را باز کند ، متوجه شد می خواهد چه چیز را بپرسد.
- بابت این کار چه قدر می دهید؟
تارا که طبعا” هیچ معیاری برای مبلغ این کار در ذهنش نبود به خودش جرات داد وگفت:
- ده پوند . خوبه؟
پل آه عمیقی کشید و با سردی گفت:
- بله ، معلومه که خوبه ، فکر کنم برای کاری که قراره انجام بدم زیادم هست.
تارا بیشتر حیرت کرد برای این که کاملا” واضح بود این پسر جوان که تا این حد دچار کمبود پول شده از یک خانواده ی اصیل و با فرهنگ و شاید ثروتمند است .
- برای تعطیلات به انگلیس اومدین؟
romangram.com | @romangram_com