#خشم_و_سکوت_پارت_30

برای اولین بار به نظر می رسید لئون از این که مانند قبل رک باشد ، اکراه دارد .

- ممکنه رعایت ادبو جزو فضایلم به حساب نیارم تارا ، اما بی ادبی ام از عیوبم نیست.

تارا … او قبلا” هم نام تارا را در حرف هایش به زبان آورده بود ولی تارا هرگز متوجه ی حالت جذاب حرکت زبان او و لهجه اش با مختصر مکثی که در بالا بردن صدایش در هنگام تلفظ اسم تارا می کرد نشده بود . آیا آهنگ او کمی ملایمتر … یا مهرآمیزتر نشده بود ؟ پس این اسم می توانست چنین طنین برانگیزنده و مهیبی داشته باشد ! تارا یک بار دیگر در حالی که از افکارش متعجب شده بود ، رشته افکارش را از هم گسست .

او باید مواظب خودش می بود . به دلیل این که احتمال داشت که این مرد که بی شک بسیار بدعنق است ، بتواند احساسات او را به حالتی تحت تاثیر قرار دهد که برای دختر حساسی مانند تارا اصلا”مناسب نباشد.

تارا با تبسم خفیفی گفت:

- جواب حساب شده ای دادین . اما کاملا” معلومه که از زنای انگلیسی بدتون می یاد .

لئون حرفش را اصلاح کرد و گفت:





- من تا اون حد پیش نمی رم . در واقع باید بگم از اونا خیلی خوشم نمی یاد ، ولی خب ما با توریست های زیادی تو این جزیره نشست و برخاست یا حداقل برخورد داریم . دخترای انگلیسی در روابط با عشاقشون آزادن ، مردای ما هم از این موضوع خیلی خوشوقتن البته فقط به خاطر این که دخترای یونانی از این نظر محدودن.

تارا با اعتراض گفت :

- شما در مورد این که تمام دختران ما بی بند و بارن بیش از حد تند می رین ، البته قبول دارم که بعضی هاشون این طورین اما اونا غالبا” از کشورای دیگن.

لئون انگار که مجبور باشد در تکمیل حرف تارا گفت :

- البته کشورای غربی.



و تارا هم به علامت توافق دستانش را از هم باز کرد .

چند لحظه بعد تارا با نگرانی گفت:

- اما شما خودتون گفتین من به عنوان زن برادرتون مورد تاییدتون هستم .

- آره من گفتم تارا.

تغییر ناگهانی آهنگ صدای او ، تارا را تکان داد . درست مانند تعجبی که چند ساعت پیش در تارا برانگیخت ، بعد از آن مصاحبه طاقت فرسا با تغییر موضع ناگهانی او که در آخر گفته بود برادرش بهترین انتخاب ممکن را کرده است . آیا او تارا را به بازی گرفته بود ؟

گره ای بر ابروان تارا افتاد که قبل از آن که لئون متوجه آن شود فورا” محو شد . واقعا” عجیب بود که او لحظه ای رفتار اهانت آمیز داشت و زمانی بعد نرم می شد . ولی هدفش از این بازی ها چه بود ؟ تارا در حالی که خودش را به خاطر این سوءظن های بی معنی سرزنش می کرد ، فکر آن ها را از سرش خارج کرد.


romangram.com | @romangram_com