#خشم_و_سکوت_پارت_29

وقتی این را می گفت به لحن صدایش عمدا” حالتی از شوخ طبعی داده بود که باعث شد تارا احساس کند خون به چهره اش دوید و با لحن گرفته ای سرزنش کنان به او گفت :

- رفتار شما خیلی هم مودبانه نیست .

لئون در حالی که دست به سینه ایستاده بود و انگشتانش را بر بازوانش می زد ، شانه هایش را بالا انداخت و با بی اعتنایی گفت :

- رعایت ادب هیچ وقت از فضایل من نبوده . به نظر من رعایت ادب در واقع یه ضعفه مخصوصا” در برابر زن ها .

تارا با تعجب گفت :

- رعایت ادب ضعفه ؟ اصلا” هم این طور نیست . من رعایت ادبو ضعف نمی دونم .

لئون به طور غریبی با تعجب گفت :

- واقعا” این طور فکر می کنید ؟

نگاهش از موهای قهوه ای نرم تارا که با نوازش نسیم ملایمی ، اندکی پریشان شده بود به گردن بلند و شانه های او کشیده شد . کمر تارا باریک بود و با کمربندی که بر لباسش بسته بود ، باریک تر از همیشه به نظر می رسید ، او پاهای زیبایش را با ظرافت روی هم انداخته بود و گاهی با ریتم ملایم موزیک بوزوکی که صدایش از نقطه ی دوری از آن طرف تپه می آمد مچ ظریف پایش را تکان می داد .

- پس شما با تمام زن های انگلیسی که من تا حالا دیدم فرق داریدن.

- شما با خیلی ها برخورد داشتین ؟

- دو تا از پسر عمو های من ، نیکاس و کاستی با زن های انگلیسی ازدواج کردن .

تارا چیزی نگفت و او ادامه داد :

- هر دوی اونا الان از زناشون جدا شدن . زنای اونا جز پول به چیز دیگه ای اهمیت نمی دادن . بله واضح بود که اونا فقط به پول فکر می کردن و فقط به خاطر ثروتی که تصور می کردن درش شریک می شن ازدواج کرده بودن .

تارا سرش را بلند کرد .

- از کجا انقدر مطمئن هستین ؟

- پسر عمو های من تو یونان صاحب یه خط بزرگ کشتیرانی هستن .

- با این حال من هنوز فکر می کنم شاید مقصر پسر عمو های شما یا لااقل یکی از اونا بوده ، چون این خیلی عجیبه که ازدواج هر دوی اونا ناکام بوده .

او بدبینانه لبانش را جمع کرد و گفت :

- چرا همه ی زنا دوست دارن تقصیرو گردن یکی دیگه بندازن ؟ درست از همون اول این دو تا زن شروع کردن بار خودشون رو ببندن . من به محض این که زن نیکاس رو دیدم به اون هشدار دادم ، ولی قبول نمی کرد . کاستی حتی نیاز به هشدارم پیدا نکرد چون زنش ماهیت اصلی خودشو تقریبا” بلافاصله بعد از ازدواج بروز داد .

- پس شما دشمنی خاصی با زنای انگلیسی ندارین ؟


romangram.com | @romangram_com