#خشم_و_سکوت_پارت_20
- مگه نیستین ؟
تارا چهره ای جدی به خود گرفت و چانه اش را بالا آورد . چقدر جالب می شد اگر تارا می توانست به او بگوید درباره اش چه فکر می کند ، آن وقت قیافه متکبر او دیدنی بود . اما برخلاف میلش او باید احتیاط می کرد ، اگر او به این نتیجه می رسید که تارا زن مناسبی برای برادرش نیست ، هر چه را که پل رشته بود پنبه می شد و ارثیه اش تا پنج سال دیگر هم به او نمی رسید .
تارا در حالی که سعی می کرد خشمش را در موقع پاسخ دادن پنهان نماید گفت :
- این مسئله اونقدرا هم مهم نیست ، چون وقتی آدم عاشق می شه تفاوت سنی مسئله پیش پا افتاده ای به حساب می یاد .
تارا با وجود این که تردید داشت که این پاسخ به نظر لئون قانع کننده باشد ولی باز هم به متقاعد کردن او امیدوار بود . با این مرد باید بسیار محتاطانه برخورد می شد . این فکر که تمام دختران انگلیسی فرصت طلب هستند در ذهن لئون کاملا” ریشه دوانیده بود و این به دلیل ازدواج نافرجام پسر عموهای او با زنان انگلیسی بود .
برای لحظه ای گذرا پوزخندی لب های لئون را از هم گشود و با لحن طعنه آمیزی گفت :
- عاشق ؟ شما عاشقین ؟
تارا دندان هایش را محکم فشار داد . حفظ خونسردی در این لحظه برای او بسیار دشوار بود .
- پس به نظر شما چه دلیل دیگه ای می تونه داشته باشه ؟
لئون بلافاصله گفت :
- سوال خوبی کردین .
تارا فورا” متوجه اشتباه خودش شد .
- پس ممکنه بپرسم علت اصلی نامزدی شما با پل چی بوده ؟
سرخی چهره تارا بیش از پیش شد و با لحن گرفته ای گفت :
- قبلا” که گفتم ما عاشق هم هستیم . امیدوارم جوابتونو گرفته باشین .
تارا که داشت صبرش تمام می شد این جمله را با لحنی فاقد سیاست و تدبیر بیان کرد . کاش پل می آمد اما مطمئنا” اندرولا به او گفته بود که لئون می خواهد با تارا گفتگوی خصوصی داشته باشد . پس فعلا” هیچ راه فراری از وضع موجود نبود .
لئون بعد از سکوتی کوتاه در حالی که تارا را با چشمان ریز شده اش نظاره می کرد ، گفت :
- حتما” اطلاع دارین که پل پسر ثروتمندیه ؟
تارا بدون هیچ تعللی پاسخ داد :
- بله ، می دونم یه روزی ثروتمند می شه .
بعد با خشم اضافه کرد :
romangram.com | @romangram_com