#خشم_و_سکوت_پارت_11

سه روز قبل از موعدی که تارا می بایست کارش را ترک می کرد وقتی از سرکار به خانه آمد ، جون که تازه داشت با سینی چای از آشپزخانه بیرون می آمد به تارا اطلاع داد که تلفنی به او شده است .

- همون جوان یونانی بود ، اون می خواست فورا” تورو ببینه.

- فورا” ؟

تارا سگرمه هایش را درهم کشید و در حالی که کتش را در هال

آویزان می کرد ، ادامه داد:

- نگفت چی کار داره؟

- یه کلمه هم بیشتر از این نگفت ، اما مثل این که درباره ی چیزی نگران بود ، یا از لحن صداش این طور حس کردم . بهش گفتم که تو عصر خونه ای . اون گفت حدود ساعت هشت دوباره تماس می گیره.

تارا در حالی که هنوز سگرمه هایش درهم بود دنبال جون به اتاق نشیمن رفت و کنار شومینه نشست و لحظه ای بعد از آن که استکان چای را در دست گرفت ، گفت:

- متشکرم جون.

پسره ممکنه چی بخواد! احتمالا” پول بیشتر . آیا تارا دوباره پولی به او خواهد داد ؟ او بدون تردید نقشش را خوب بازی کرده بود . بنابراین شاید پنج پوند دیگر به او می داد ولی دیگر بیش از این جا نداشت .



به هر حال ، پل برای درخواست پول زنگ نزده بود و از تارا کمک دیگری می خواست . او بدون هیچ مقدمه ای داستانش را تعریف کرد و به تارا گفت که چطور دوستان اندرولا گزارش روزنامه را خوانده و به گوش اندرولا رسانده بودند و او هم طبیعتا” هرچه خوانده بود باور کرده بود و از این که برادرش نامزد کرده بسیار ذوق زده شده بود و فورا” تکه روزنامه را برای لئون در پروس پست کرده بود . نامه ی لئون به پل آن روز صبح خیلی زود رسیده بود .

پل با اضطراب ادامه داد:

- اون می خواد شما رو ببینه ، ایناها بیاین بگیرین خودتون نامه شو بخونین .

- منو می خواد ببینه ؟ فکر کنم گفتین اون از انگلیسیا خوشش نمی یاد .

پل با بی تابی ناشی از اضطراب و تشویش جواب داد:

- نه اصلا” مهم نیست . من نامزد کردم خب کاریه که شده و نمی شه کاریش کرد . نمی فهمم چرا اندرولا باید با وجود این که خوب می دونه لئون اصلا” خوشش نمی یاد من نامزد کنم ، بریده ی روزنامه رو برای اون فرستاده باشه .

- منظورتون اینه که زن شما رو اون باید انتخاب کنه ؟

- نه تا این حد . فقط موضوع اینه که نمی خواد من تا قبل از تموم کردن درسم ازدواج کنم .

- خب شما که راس راسی نامزد نکردین ، پس دلواپسی تون برای چیه ؟

تارا نامه را از دست پل گرفت و رفت روی کاناپه نشست و نامه را باز کرد . نامه در عین اختصار لحنی سرد و غیر دوستانه داشت ، او بعد از توضیحاتی که راجع به نحوه ی رسیدن روزنامه به دستش داده بود در ادامه گفته بود می خواهد نامزد پل را هر چه زودتر ملاقات کند . از آن جایی که پل معمولا” تعطیلاتش را در وطنش می گذراند ، هیچ دلیلی وجود نداشت که نامزدش همراهش به جزیره نیاید و تعطیلات را در آن جا سپری نکنند . این موضوع به نامزد پل این فرصت را می داد که با خانواده ی شوهر آینده اش ملاقاتی داشته باشد . بقیه نامه هم به همین منوال بود به غیر از پایان غیرمنتظره اش .


romangram.com | @romangram_com