#خیانتکار_عاشق_پارت_41

با همه قهر کن! تظاهر کن همه چی خوبه و برای هدفت هر کسی رو فریب بده؛ این چشم ها محکوم به خیانتن و این قلب محکوم به شکستنه!

اگه برای چند ثانیه این چشم ها اشکی بشن و غفلت کنی، کشته می شی...

دستی به چشمای کشیده ی وحشیم کشیدم برعکس سارا که چشم هاش یه دریای آبی بود، چشم های من‌ مثل مادرم قهوه ای بودن.

باید از پس ماموریت هام برمیومدم؛ حداقل به خاطر سارا!

باید زنده می موندم و از تنها کس و همه کسم محافظت می کردم.

****

نیشم رو کش دادم و رو به جمع گفتم:

_بفرمایید؛ غذای مخصوص سرآشپز!

کامیار با لودگی دستشو به ریش نداشتش کشید و گفت:

_به به شیربرنج و قرمه سبزی مخصوص رویا خانم!

اسما یه تای ابروش و بالا انداخت و در حالیکه مشکوک به برنج نگاه می کرد گفت:

_قصد ترور که نداری؟

سودا تک خنده ای کرد و گفت:

_ اول خودت بخور؛ اگه زنده موندی ماهم می خوریم.

ّاخم کردم و گفتم:

_غذای مفت می خورین، زرزر هم می کنین؟

نترسین بادمجون بم آفت نداره

کامیار بسم اللهی گفت و قاشق رو برداشت

_جهنم و ضرر اگه تو ترکیه بین یه مشت قاچاقچی نمردم به دست دستپخت این دخترم نمیمیرم!

باصدای آراد به خودم اومدم و چشم به لبهاش دوختم

_تو اگه تو آشپز خونه کار می کردی، تاحالا صد بار اخراج می شدی!

ببین چیه که آراد هم مسخرش می کنه!

کامیار هم درتایید حرفش گفت:

_سه سال دره رستوران و تخته می کردن و کم کم تبعید رو شاخت بود.

دست هام رو از زور حرص مشت کردم؛ چند ثانیه تهدیدآمیز نگاهشون کردم و بعد کفگیر و آوردم بالا... زیر لب غریدم:


romangram.com | @romangram_com