#خیانتکار_عاشق_پارت_34

دوتا دیوونه که باهمه دستامون...

بازبارون چقدر ابریه نفس هامون

بازبارون داره می خوره رو چترامون تو

تابستون چه زمستونیه بگووخت چیه؟

بازبارون مگه ابراباتوهم دستن؟

مگه ابرا به نبودن تو وابستن؟؟

تو دنیا هست ی دیگه خیسه چشمام پره ابره هوام

بازبارون...

بازبارون...

درده دله من تمومی نداره تنهاکه بشه تنهات نمیذاره

آروم نمی شه آدمی که غم داره.

غم با دلمون غریبه نمیشه

کاری می کنه آدم عصبی شه

عشق اینجوریه همینا قشنگی شه...

با ترمز کردن ناگهانی ماشین جلویی؛ همچین زدم رو ترمز که ماشین خاموش شد هیچ؛ خودم هم با سر رفتم تو آینه!

جیغ خفیفی کشیدم:

_یا جده سادات...! آخ سرم!

چه جای ترمز کردنه بی پدر فلان شده؟ راهنما دکور سره قبرته؟

با فکری که ناگهان به سرم زد، اخم هام محو شدن و جاشون رو به یه لبخند شیطانی دادن.

ماشین که مفتیه، فقط کافیه کار کنه، به درک که له شه!

دنده عقب رفتم و بعد هم با سرعت زدم تو ماتحتش!

آخیشی گفتم و جیغی از سره ذوق کشیدم.

عادتم بود که با گند زدن، دلم خنک می شد و عصبانیتم می خوابید.

تمام این قضایا سه دقیقه هم طول نکشید؛ حق به جانب پیاده شدم.

جلو تر رفتم و با نگاهه مغروری بهش خیره شدم


romangram.com | @romangram_com