#خیانتکار_عاشق_پارت_33

_خوبه؛ نازنین به اسم مستعار کیانا سعادتی هم اونجاست همکاری کنید، تمام.

پوفی کشیدم و تو دلم نالیدم:

باز این... باز این!

_اوکی؛ تمام.

و با لمس کردن دوباره، صدا رو قطع کردم.

آدامسم و به عادت یه دور چرخوندم.

سعی کردم برای دهن کجی کردن به استرسم هم که شده لبخند بزنم.

ماشین و روشن کردم و پام و رو پدال فشار دادم.

یه دویست و شیش بود که سازمان بهم داده بود تا برای رفت وآمد مشکل نداشته باشم.

سرعتم کمی زیاد بود... به قول اسما عشقی رانندگی می کنم.

چه پدری از کامیار در اومد، تا رانندگی کردن رو یادم داد.

یادآوری روزهایی که دنده رو جا به جا می زدم، یا دستی رو دیرمی کشیدم و می رفتیم تو در و دیوار و اون حرص می خورد؛ لبخند پت و پهنی رو مهمون لبم کرد.

به قول خودش ده کیلو کم کرد!

یادآوری خاطرات و چهرش کمی دل تنگم کرد.

واسه نفوذ توی یه باند قاچاق رفته بود ترکیه و معلوم نبود کی برمی گرده!

البته ترجیح دادم رو اون احتمالی که می گفت ممکنه هرگز برنگرده، سرپوش بزارم و مثل همیشه مثبت اندیش باشم...!

تا شرکت مربوطه راه زیادی بود.

برای همین فلشم رو انداختم و همزمان با بالا بردن ولوم آهنگ

سرعتم رو هم بالا بردم.

( آهنگ باز بارون ازمیثم ابراهیمی )

آفتاب زده و بارونیه چشمام

چشمام به توه ولی تک وتنهام

تنهاکه میشم؛ دوباره تو رو می خوام

می خوام دوباره زیره نمه بارون

بارونی بشه هوای دوتامون


romangram.com | @romangram_com