#خیانتکار_عاشق_پارت_30

با نگاهم سرتاپاش رو از نظر گذروندم.

زانوی شلوار لیش رفته بود و کنار پیشونی و گونش خراش برداشته بود

یه تای ابروم و دادم بالا و با تمسخر عین لحن دیشبش گفتم:

_فرود خوبی داشتین خانوم چلمنگ (مهران) فر؟

نگاهی به من و اسمای گوجه کرد که دلش و گرفته بود و می خندید، و برای نشون دادن اقتدار نداشتش، دستش رو باغیض ازدست آناهیتا کشید بیرون و لنگان لنگان سعی کرد استخر رو دور بزنه و بره سمت سالن که آناهیتا بانگرانی رفت سمتش و دستش روگرفت؛

از سره حرصی که به من داشت بازم اومد دستش و بکشه، آناهیتا با هول دوباره خواست دستش رو بگیره که پاش لیز خوردو دست در دست هم جفتشون پرت شدن

تو استخر

حالایکی باید میومد فک من و اسمارو از کف زمین جمع کنه

***

حوله رو دور خودش پیچید، از شدت سرما می لرزید و در همون حال هم اموات منو مستفیض می کرد

_تلافی شو درمی آرم، با همه تونم!

بد می بینین؛ منو مسخره می کنید؟

قهوه مو هورت کشیدم و به سمته لبم بردم و تو همون حال خونسردانه گفتم:

_تو به مسخره شدن نیازی نداری، چون خدادادی مسخره به دنیا اومدی

سارا هم با خنده گفت

_تاوان چلمنگ بودن تورو هم ما باید بدیم؟

نازلی که انگار کاسه ی صبر و خونسردیش لبریز شده بود با صدای نسبتا بلندی فریاد کشید

_بسه دیگه، باهمتونم! این بچه بازی ها چیه در میارید؟

انگار یادتون رفته کی هستین و برای چی اینجایین؟هرکدومتون حداقل دوسال آموزش دیدین؛ جدیت وقورت دادین یه لیوان آب هم روش...

عین بچه به هم می پرین، من همه ی این کار ها و سهل انگاریها رو گزارش می دم؛ اگه کوچکترین خللی در هر کدوم ازماموریت ها پیش بیاد تاوان سختی

میدین؛ حالا فهمیدین؟

نمردیم و نطق جانسوز تو رو هم دیدیم.

درجش ازما بالاتر بود؛ با یه گزارش می تونست سابقه مون رو خراب کنه.

درحالی که به سمت آسپزخونه می رفتم با دهن کجی گفتم:

_منتظر بودیم تو بگی!


romangram.com | @romangram_com